یک داستان زیادی غم‌انگیز | یکتاپرس
چند وقت پیش تصویری از مقبره عمادالکُتّاب منتشر شد که نشان می‌داد مزار این آخرین استاد بزرگ خوشنویسی در امامزاده عبدالله شهرری در میان خاک و نخاله است.
کد خبر: ۷۲۴۹۱
۰۸:۲۰ - ۲۱ بهمن ۱۴۰۰

یک داستان زیادی غم‌انگیز

به گزارش یکتاپرس بعد هم گفتند میراث فرهنگی دست به کار شده و سنگ‌قبر را از آن وضع خارج کرده که کاش زودتر به فکر می‌افتادند. کاری نداریم. من زیاد به سرنوشت عجیب این مرد فکر می‌کنم.

داستان هنرمندی که زمانی عضو یک انجمن تروریستی بود. علی حاتمی سریال «هزاردستان» را از روی همین ماجرا ساخته و شخصیت رضا خوشنویس/تفنگچی (با بازی جمشید مشایخی) را با برداشتی آزاد از زندگی این مرد. عماد‌الکتاب البته در واقعیت تاریخ، تیر نمی‌انداخت.

او خوشنویسی را از روی خط استاد قبلی، میرزا رضا کلهر، یاد گرفت و با تمرین و تکرار خودش استادی بزرگ شد. «شاهنامه» امیربهادری که به خط اوست، جزو نفایس هنری دوران قاجار است. اما روزگار داشت عوض می‌شد. حروف‌چینی چاپی قرار بود جای هنر کتابت و خوشنویسی را بگیرد و نهضت مشروطه، جهان ایرانی را زیر و رو کرده بود. همان امیربهادر جنگ که به سفارشش شاهنامه نوشت، دشمن مشروطه از آب درآمد و مرد هنرمند سقوط او را دید.

به نتیجه نرسیدن آرزوهای مشروطه‌خواهان را هم. وقتی گروهی تصمیم گرفتند هرکه را مقصر وضعیت می‌دانند از میان ببرند، عمادالکتاب هم به این «کمیته مجازات» پیوست. او اعلامیه‌های کمیته را به خط خوش می‌‌نوشت. چطور فکر کرده بود شناسایی زیباترین خط روزگار کار سختی باشد؟ استاد خوشنویس دستگیر شد و پنج سال زندانی بود تا عاقبت به وساطت ادوارد براون آزاد شد. همکاری او با یک گروه مسلح جزو عجایب است. او راه رهایی را در چیزی متضاد با هنرش می‌جست. انگار هنرش را، با همۀ زیبایی و رویایی بودنش کافی نمی‌دانست. در زندان اما دوباره به نوشتن پناه برد. سیاه‌مشق‌های دوران حبس عمادالکتاب جزو شاهکارهای تاریخ هنر است. لابد تهیه کاغذ دشوار بوده و روی همان مقدار مجبور بوده بنویسد و همین، به زیباییِ محض منجر شده است.

کمیته مجازات آنهایی را که خیال می‌کرد نوکر اجنبی هستند می‌کشت و عمادالکتاب خودش به سفارش یک بیگانه آزاد شد. بعد از آن هم معلم خط احمد شاه و محمدرضا شاه شد. اواخر عمر را در رفاهی نسبی گذراند، اما این‌همه شکست برای مردی چنان حساس که در کتابچه «رسم‌المشق» تعداد نقطه‌های هر حرف را با وسواس تعیین کرده، معلوم است چه میزان خردکننده بود. مردی که می‌خواست جهان را تغییر بدهد و نتوانست. از هیچ راهی نتوانست.

سرنوشتی تراژیک و نمادین. می‌گویند عمادالکتاب، میرزای کلهر را در خواب می‌دیده. شک ندارم باری برایش از حافظ هم خوانده است: آسمان کشتی ارباب هنر می‌شکند!

برچسب ها: داستان کوتاه

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر: