نگاهی به فرازهای کتابِ مقاومت در برابر نظریه ( 1) | یکتاپرس
نوشته سعید جهانپولاد/ اختصاصی یکتاپرس؛
تاثیرات زیبایی‌شناختی زمانی در اثر پدید می‌آید که با در نظر گرفتن زبان به‌عنوان رسانه‌ای شفاف، مادی بودن دال را با مادی بودن مدلول اشتباه بگیریم.
کد خبر: ۷۹۴۲۷
۰۸:۰۰ - ۲۰ فروردين ۱۴۰۱

مقاومت در برابر نظریه( 1)

نگاهی به فرازهای کتابِ مقاومت در برابر نظریه/ پل دومان

■ نوشته: سعیدجهانپولاد

 پل دومان (6 دسامبر 1919 -21 دسامبر 1983) یکی از برجسته ترین منتقدان ادبی در ایالات متحده بود که موفق شد رویکردهای فلسفی آلمانی و فرانسوی را به مطالعات ادبی و نظریه انتقادی انگلیسی-آمریکایی وارد کند. همراهی دو مان با ژاک دریدا بسیار تأثیرگذار بود زیرا هر دو مشکلات معرفت‌شناختی ذاتی هر فعالیت متنی، ادبی یا انتقادی را بر عهده گرفتند. این رویکرد مخالفت قابل توجهی را برانگیخت، که دو مان آن را به مقاومت ذاتی در فعالیت دشوار خود تفسیر ادبی منتسب کرد.کار پل دومان استاددانشکده ادبیات فرانسه و پژوهشکده ادبیات تطبیقی ​​در دانشگاه ییل در تاریخ ساختارزدایی بسیار تعیین کننده بود. دریدا در آن زمان به طور مکرر از دانشگاه بازدید میکرد و آنها با هم سرنوشت چیزی را که امروزه به عنوان مکتب ساختارزدایی ییل شناخته می شود را هدایت کردند. دومان در زمان مرگش بر اثر سرطان، استاد علوم انسانی و رئیس دپارتمان پژوهشی ادبیات تطبیقی ​​دانشگاه ییل بود. تأثیر او در نوشته های گایاتاری اسپیواک، باربارا جانسون و هلیس میلر دیده می شود.

 جایگاه پل دو مان در نظریه ادبی: دو مان  در مقاله خود در سال 1967 با عنوان «نقد و بحران» استدلال کرد که آثار ادبی به جای گزارش های واقعی، تخیلی هستند. بنابراین، آنها نمونه ای از گسست بین یک نشانه و معنای آن تلقی می شوند ادبیات و ادبیت «معنا»ی چیزی نیست، اما منتقدان در برابر این بینش مقاومت می کنند.  پل دو مان استدلال می کرد که آنچه منتقدان آن را انسان شناسی، زبان شناسی، روانکاوی می نامند، چیزی نیست جز « ادبیاتی که مانند سر هیدرا در همان نقطه ی که سرکوب شده بود دوباره ظاهر می شود. ذهن انسان برای اجتناب از مواجهه با «هیچ چیزهای انسانی» از شاهکارهای شگفت انگیزی عبور خواهد کرد» پل دو مان  معتقد بود که به دلیل مقاومت در برابر پذیرش این که ادبیات به مفهوم «معنا» نیست   دپارتمان‌های انگلیسی به «سازمان‌های بزرگی تبدیل شده‌اند که در خدمت همه چیز هستند، به جز موضوع خود» او گفت که مطالعه ادبیات به هنر به صورت بیناذهنی و بکار بردن روان‌شناسی، سیاست، تاریخ، زبان شناسی یا سایر رشته‌ها در متن ادبی تبدیل شده است تا متن را به چیزی «معنای» تقلیل داده و مبدل کنند.

کوری و بینش: این مجموعه ای از مقالات قبلی دو مان در دهه 1960 است. در این مقال سعی می‌کند تنش بین بلاغت و معنا را از بین ببرد و به دنبال لحظاتی در متن می‌گردد که در آن نیروهای زبانی خود را به گره‌ای پیوند می‌زنند که فرآیند فهم و دریافت را متوقف می‌کند.[از«لفاظی»دو مان به معنای زبان مجازی و ترانه است]. این مجموعه تلاشی برای جست‌وجوی پارادوکس‌ها در متون نقد جدید و فراتر رفتن از فرمالیسم است. یکی از موضوعات محوری دو مان کوری است که این خوانش‌های انتقادی بر آن استوار است،که به نظر می‌رسد این بینش از یک حرکت منفی به دست آمده است که اندیشه منتقد را جان می‌بخشد، یک اصل بیان‌نشده که زبان او را از موضع ادعا شده‌اش دور میکند. گویی امکان ادعا زیر سوال رفته است. دو مان مفهوم اثر شاعرانه را به مثابه یک نماد یکپارچه، زمانی، ذخیرگاه معنادار خوددار" عاری از مغالطه های عمدی و عاطفی زیر سوال می برد. در استدلالش، تأکید فرمالیستی و انتقادی نو بر ماهیت «ارگانیک» شعر در نهایت خودباختگی است،زیرا مفهوم نماد کلامی توسط کنایه و ابهام ذاتی آن تضعیف می‌شود.فرم در نهایت به‌عنوان هم خالق و هم نابودکننده کلیت‌های ارگانیک عمل می‌کند وبینش نهایی...مقدماتی را که به آن منتهی می‌شود ازبین می برد.

 تمثیل های خوانش: در اینجا دو مان تنش‌های ناشی از زبان مجازی را در نیچه، روسو، ریلکه و پروست بررسی می‌کند. او بر بخش‌های مهمی تمرکز می‌کند که «کارکردی فرازبانی یا دلالت‌های فراانتقادی دارند، به‌ویژه آن‌هایی که زبان مجازی به تقابل‌های فلسفی کلاسیک وابسته است». [ذات/حادثه، همزمان/دیاکرونیک] این تضادها در گفتمان غربی نقش محوری دارند. برای دو مان «تمثیلی از خوانش» زمانی پدیدار می‌شود که متون مورد سنجش دقیق قرار می‌گیرند و این تنش را آشکار می‌کنند. قرائتی که در آن «متن مفروضات خود را در مورد زبان آشکار می‌کند، و با انجام این کار بیانیه‌ای در ارتباط تصمیم‌ناپذیری، مشکلات ذاتی کلیت سازی،  ناخوانایی خود یا «محدودیت‌های اقتدار متن» را دیکته می‌کند.

مقاومت در برابر نظریه - یک مرور کلی: زبان ادبی عمدتاً بلاغی و مجازی است. بنابراین بدیهی تلقی می شود که ادبیات منبع قابل اعتمادی از اطلاعات در مورد هر چیزی است اما خود اشتباه بزرگی است. این امر باعث ایجاد بحران خاصی در مطالعات ادبی می شود زیرا: ادبی بودن دیگر به عنوان یک کیفیت زیباشناختی یا یک حالت تقلیدی دیده نمی شود. به عقیده دو مان، تأثیر زیبایی‌شناختی در ادبیات صورت می‌گیرد، زیرا با در نظر گرفتن زبان به‌عنوان رسانه‌ای شهودی و شفاف و در تقابل با رسانه‌ی مادی و متعارف، مادیت دال را با مادی بودن مدلول اشتباه می‌گیرد. از سوی دیگر، کیفیت تقلیدی مانند زیبایی‌شناختی نیز تأثیری از جنبه‌های بلاغی و مجازی زبان است. فرض مطالب ایدئولوژیک و تاریخی در متون ادبی زمانی برای زبان مشکل ساز می شود که زبان دیگر به عنوان یک راهنمای شفاف و شهودی از ماده متنی به موقعیت تاریخی دیده نشود. در نتیجه، نظریه‌پردازانی که از رویکرد زیبایی‌شناختی به مطالعات ادبی حمایت می‌کنند و کسانی که از رویکرد تاریخی حمایت می‌کنند، نظریه را ناخوشایند و چالش‌برانگیز می‌دانند. بنابراین آنها مخالفان جدلی نظریه هستند. از آنجایی که نظریه به همان اندازه که ادبیات یک ساختار زبانی است، طعمه همان مشکل زبان ادبی می شود   پل  دو مان بیان می کند که مقاومت در برابر نظریه ممکن است مقاومت در برابر نظریه،مقاومت در برابر استفاده از زبان در مورد زبان باشد. بنابراین،به گفته دو مان، مقاومت در برابر تئوری، مقاومتی در برابر این خوانش هست که هیچ چیز نمی تواند بر مقاومت در برابر نظریه غلبه کند، زیرا نظریه خود همین مقاومت است. علاوه بر این، این مقاله به بررسی تکلیف و مبانی فلسفی نظریه ادبی می پردازد. دو مان با استفاده از مثال ساده کلاسیک دستور زبان، بلاغت و منطق استدلال می کند که استفاده از علوم زبان شناسی در نظریه و نقد ادبی تنها به قیمت از بین بردن عناصر بلاغی ادبیات توانسته بُعد منطقی و دستوری ادبیات را هماهنگ کند. متن ها زیر عناصر بلاغی بیشترین مطالبات تفسیری را ارائه می کردند. همانطور که قبلاً بیان شد که مقاومت در برابر نظریه مقاومت در برابر خوانش است، بنابراین مقاومت در برابر نظریه خود نظریه است. برای اثبات این موضوع، دو مان از عنوان شعر کیتس سقوط هایپریون مثال می‌زند و تفسیری تقلیل‌ناپذیر را ارائه می‌کند که همان اصطلاحات را در آثار دریدا و ژان فرانسوا لیوتار دارد. این شعر حماسی ناتمام کیتس است، اما در واقع در قطعه بعدی با عنوان سقوط هایپریون گفته شده است، اما در مورد شخصیتی گفته می شود که به آپولو شباهت دارد تا هایپریون. هر دو قرائت از نظر گرامری صحیح هستند، اما نمی توان از روی زمینه تصمیم گرفت که کدام نسخه مناسب است. با این حال دو مان با این جمله نتیجه می گیرد که «نظریه ادبی در خطرفرو پاشی  نیست و یا نمی تواند شکوفا شود، بلکه هر چه بیشتر در برابر آن مقاومت شود، بیشتر شکوفا می شود، زیرا زبان مقاومت در برابر خود است. تلاش برای پی بردن به حقیقت در زبان، کاری غیر ممکن است. پیوند دوگانه که توسط دیگر ساختارزداها مجوزی برای تعقیب معنا می‌دانند تا جایی که نبوغ هرمنوتیکی آنها  می‌تواند آن‌ها را حمل کند، توسط دو مان با روحیه کنایه‌ای رواقی پذیرفته شده است «مقاومت در برابر نظریه» موضع دو مان را به وضوح توضیح می دهد. دو مان می گوید که نظریه ادبی زمانی آغاز می شود که سرچشمه اش با رویکرد به متون ادبی بر اساس عوامل غیرزبانی مانند تاریخ و زیبایی شناسی نباشد. ورود اصطلاحات زبان‌شناختی و نشانه‌شناختی به مطالعات ادبی به زبان « آزادی غیر قابل تصوری از محدودیت ارجاعی» به آن می‌دهد. این مقدمه همچنین مطالعات ادبی را از نظر معرفت‌شناختی بسیار تردید آمیز و فرار و سیال[معرفت‌شناسی= نظریه معرفت، به‌ویژه با توجه به روش‌ها، اعتبار و دامنه آن] می‌کند. منظور دو مان این است که مطالعه ادبی به عنوان شاخه ای از دانش، غیرقابل اعتماد است. دو مان ایده‌های سوسور و نیچه را فرا می خواند و خاطرنشان می‌کند که بُعد بلاغی و تروپولوژیکی زبان،آن را به وسیله‌ای غیرقابل اعتماد برای انتقال حقایق تبدیل می‌کند.  زبان ادبی عمدتاً بلاغی و مجازی است. بنابراین منبع اطلاعاتی قابل اعتمادی در مورد چیزی و همه چیزی نیست.

 بحران در مطالعات ادبی: زبان ادبی قابل اعتماد نیست. این امر باعث ایجاد بحران در مطالعات ادبی می شود، زیرا «ادبی بودن» دیگر یک کیفیت زیباشناختی یا یک حالت تقلیدی نیست. بحث دو مان در مورد کیفیت زیبایی شناختی جالب است. او می‌گوید که تاثیرات زیبایی‌شناختی زمانی در اثر پدید می‌آید که با در نظر گرفتن زبان به‌عنوان رسانه‌ای شهودی و شفاف، مادی بودن دال را با مادی بودن مدلول اشتباه بگیریم.[هر دال، مادی است، به این معنا که می توان آن را به عنوان دال دید و فهمید. مدلول فقط یک مفهوم یا مفاهیم بسیار است. مثلاً وقتی کسی«آفریقا»را می‌نویسد، می‌توانیم دال «آفریقا» را ببینیم اما مدلول (آفریقای واقعی) را نمی‌بینیم درواقع مدلول فقط یک مفهوم باقی می ماند]. اما همچنان زبان یک رسانه مادی و متعارف است. نظریه ادبی نیز مانند کیفیت زیبایی‌شناختی، تأثیری از جنبه‌های بلاغی و مجازی زبان است.زبان راهنمای شفاف و شهودی از متنی به موقعیت تاریخی نیست. بنابراین، اگر فرض کنیم که زمینه‌های ایدئولوژیک و تاریخی به‌عنوان پس‌زمینه‌ای برای متون ادبی وجود دارند [آن‌گونه که تاریخ‌گرایی جدید ادعا می‌کند] فرض ما مشکل‌ساز خواهد شد. در نتیجه گسست بین واقعیت و بازنمایی زبانی همان نظریه پردازانی که از رویکرد زیبایی شناختی یا رویکرد تاریخی به مطالعات ادبی حمایت میکنند، نظریه را ناخوشایند و چالش برانگیز می دانند. آنها مخالفان جدلی نظریه هستند.

 نتیجه گیری پل دو مان: نظریه ادبی مانند ادبیات فقط یک سازه زبانی است. مانند زبان ادبی غیر قابل اعتماد و اطمینان است  دو مان بیان می کند که مقاومت در برابر نظریه ممکن است "یکی از اجزای درونی گفتمان آن" باشد. [مقاومت در گفتمان خود نظریه است]. بنابراین بحث واقعی نظریه ادبی با مخالفان آن نیست «بلکه با مفروضات و احتمالات روش شناختی خود است». این به این دلیل است که «مقاومت در برابر نظریه، مقاومت در برابر استفاده از زبان در مورد زبان است». بنابراین، به گفته دو مان مقاومت در برابر نظریه، مقاومتی در برابر خوانش است: "هیچ چیز نمی تواند بر مقاومت در برابر نظریه غلبه گی کند، زیرا نظریه "خود" این مقاومت است." با این حال دو مان با بیان این که «نظریه ادبی در خطر فروپاشی نیست، نمی تواند شکوفا شود، و هر چه بیشتر در برابر آن مقاومت شود، بیشتر شکوفا می شود، زیرا زبانی که آن صحبت می کند، زبان مقاومت در برابر خود است» چنین نتیجه  ای می گیرد.

 خلاصه تفصیلی: علاقه شدید به نظریه ادبی در ایالات متحده با «واردات و پذیرش» تأثیرات قاره‌ای همزمان شد. اما در دهه 70 و 80 علاقه به تئوری در حال کاهش است. دلیل این امر ممکن است سیری یا ناامیدی پس از اشتیاق اولیه باشد. تحولات و تغییرات علاقمندی و بیزاری بسیار طبیعی است اما عمق مقاومت در برابر نظریه ادبی را شفاف تر بروز می دهد. با این حال، روند غالب در نقد ادبی آمریکای شمالی قبل از دهه 1960 مخالف جدی نظریه ادبی نبود. حتی نویسندگانی که به لحاظ نظری علاقه‌ای نداشتند، از مجموعه‌ای حداقلی از مفاهیم مانند «لحن»، «شکل  روابط ارگانیکی متنی »، «کنایه»، «سنت»، «وضعیت تاریخی» و غیره استفاده کردند. کتاب‌های درسی تأثیرگذار آن دوران عبارت بودند از « درک شعر» (بروکز و وارن) « نظریه ادبیات» (ولک و وارن) «آینه و چراغ» (ماهابرماس)، و «شکل کلامی» (ویمست و بیردزلی). هیچ یک از نویسندگان فوق را نمی توان نظریه پرداز به معنای پس از 1960 نامید. کار آنها به اندازه نظریه پردازان بعدی واکنش های شدیدی برانگیخت. رویکردهای انتقادی آنها برای تطبیق با مؤسسات دانشگاهی مشکلی نداشت. بسیاری از آنها حرفه های موازی ظاهرا موفقی را به عنوان شاعر یا رمان نویس در کنار کارکردهای آکادمیک خودشان دنبال کردند. «تجسم کامل نقد جدید، از بسیاری جهات، شخصیت و ایدئولوژی  تی اس الیوت  در کتاب مقالات " سنت و استعداد فردی " و یا  ترکیبی از استعداد اصیل، یادگیری سنتی، شوخ طبعی کلامی و جدیت اخلاقی را بروز می داد » دغدغه اصلی آنها بیش از آنکه نظری باشد، فرهنگی و ایدئولوژیک بود. آنها به سمت «یکپارچگی یک خود اجتماعی و تاریخی» به جای «سازگاری غیرشخصی مورد نیاز نظریه» همسویی  داشتند. فرهنگ اجازه جهان وطن گرایی را می دهد و این روح آکادمی آمریکایی دهه پنجاه بود. برای قدردانی و جذب محصولات برجسته روح خویشاوندی که در اروپا سرچشمه می گیرد----- کورتیوس، آئورباخ، کروچه، اسپیتزر، آلونسو، والری و غیره مشکلی نداشت. دو مان می گوید که «توافقی که این گرایش ها و افراد بسیار متنوع را گرد هم می آورد. مقاومت مشترک آنها در برابر نظریه بود. نظریه ادبی زمانی به وجود می‌آید که رویکرد به متون ادبی مبتنی بر عوامل غیرزبانی مانند ملاحظات تاریخی یا زیبایی‌شناختی نباشد. به عبارت دیگر نباید به معنا یا ارزش توجه کرد، بلکه باید به شیوه های تولید و دریافت معنا توجه مبذول داشت،  مسئله رابطه بین زیبایی‌شناسی و معنا دهی و یا معنا پذیری آنها مشکل‌سازتر است، زیرا زیبایی‌شناسی به جای محتوا و تعریف پذیری معنایی  به تأثیرات معنا در متن مرتبط است. زیبایی شناسی بخشی از یک نظام جهانی فلسفه است. نمی توان آن را یک نظریه نامید. دو مان می گوید که دشوار است که تحولات مدرن در نظریه ادبی را محصول گمانه زنی های فلسفی بدانیم. او معتقد است که نظریه ادبی معاصر مستقل است. این از فلسفه بیرونی آمده است و این یک عنصر ویرانگر وارونه ساز از رویدادی غیرقابل پیش بینی  را به نظریه ادبی می افزاید. «...این یک کارت بی محابا  در بازی جدی رشته های نظری است»پیوند بین زبان شناسی ساختاری و متون ادبی در آغاز آشکار نبود. پیرس، سوسور، ساپیر و بلومفیلد اصلاً دغدغه ادبیات نداشتند، بلکه به مبانی علمی زبان‌شناسی توجه داشتند. اما فیلسوفانی مانند رومن یاکوبسون و منتقدان ادبی مانند رولان بارت به نشانه‌شناسی علاقه نشان دادند. این امر جذابیت طبیعی ادبیات را به نظریه نشانه های زبانی برجسته کرد. هنگامی که زبان به عنوان نظامی از نشانه ها و دلالت در نظر گرفته شد، مانع سنتی بین کاربردهای ادبی و غیر ادبی زبان از بین رفت.  نشست و همنشینی ادبیات با نشانه شناسی از پیوند ادبیات با زبان شناسی، روان شناسی یا معرفت شناسی شدیدتر بود. همپیوندی ادبیات و نشانه‌شناسی را فقط می‌توان برحسب اصطلاحات خاص خود، به‌ویژه زبان‌شناختی توصیف کرد، در حالی که پیوند ادبیات با سایر رشته‌ها را می‌توان برحسب دانش رایج بازنویسی یا ترجمه کرد. زبان شناسی نشانه شناسی و ادبیات وجه اشتراکی دارد که فقط به آنها مربوط می شود. این چیزی است که اغلب به عنوان برچسب ادبی نامگذاری می شود که خود موضوع نظریه ادبی شده است.

■ادبیات ، ادبیت " زبان ادبی": ادبیات و ادبیت اغلب برای پاسخ زیباشناختی به اشتباه درک می شود . استفاده از اصطلاحاتی مانند سبک و سبک شناسی (که دارای مفاهیم زیبایی شناختی هستند) همراه با ادبیات و بیان ادبی بر سردرگمی ما می افزاید. باز هم جستجو (به عنوان مثال، توسط رولان بارت) برای همزمانی بین خصوصیات آوایی یک کلمه و عملکرد دلالتی آنها به ایجاد سردرگمی کمک می کند. [چنین سردرگمی زمانی ایجاد می‌کنیم که از ویژگی‌های آنوماتوپئیک کلمات معینی در زبان صحبت می‌کنیم و این واقعیت را فراموش می‌کنیم که ممکن است همان تأثیر در زبان‌های دیگر قابل مشاهده نباشد] بارت در مورد کراتیلیسم  در پروست صحبت می‌کند. پروست رابطه بین دال و مدلول را انگیزشی می دانست یکی از دیگری کپی و تاثیر می پذیرد و در قالب مادی آن ذات مدلول آن چیز را تعیین می بخشد [  باید به خاطر داشت که سوسور رابطه بین دال و مدلول را دلبخواهی می دانست].

 در چنین حالتی پل دو مان می پرسد: می توان گفت آیا به طرزی آگاهانه در همه نوشته ها این سیستم وجود ندارد و آیا می توان نویسنده ای بود بدون نوعی اعتقاد به رابطه طبیعی میان نام ها و ذات آنها؟ بنابراین کارکرد شاعرانه با آگاهی کراتیلی از نشانه تعریف می‌شود و نویسنده انتقال دهنده این اسطوره خواهد بود که زبان را به تقلید از ایده می‌خواهد و برخلاف آموزه‌های علم زبان‌شناسی، نشانه‌ها را انگیزشی می‌داند. نشانه ها و  همگرایی صدا و معنا که بارت در پروست تجلیل می‌کرد، بعداً توسط خود پروست به‌عنوان «وسوسه‌ای اغواکننده برای ذهن‌های مرموز» مردود می شود،  این را می توان صرفاً تأثیری در نظر گرفت که زبان می تواند به خوبی به آن دست یابد. اما هیچ رابطه اساسی با چیزی فراتر از این اثر ندارد. دو مان می گوید که این اثر به جای زیبایی شناختی، بلاغی است. این یک استنباط قابل شناسایی (پارانوماسیس) است  که در سطح دال عمل می‌کند و هیچ اظهارنظر مسئولانه‌ای و حتا بازتابشی در مورد ماهیت جهان ندارد (اگرچه چنین توهمی ایجاد می‌کند). ارتباط بین کلمه و ابژه_شی این است فوق العاده اما مرسوم نیست.  "این به زبان آزادی قابل توجهی از محدودیت ارجاعی می دهد". اما در عین حال، «استفاده از زبان را دیگر نمی توان با ملاحظات راست و دروغ، خوب و بد، زیبایی و زشتی، یا لذت و درد معین کرد» ( در واقع دو مان به ساختارزدایی سیستم زبانشناسی باینری  و دوگانه تقابلی سوسوری و مدل‌های مرتبط به شکل ژاک دریدا دست می زند ) وقتی این پتانسیل خودمختار زبان آشکار می شود، با ادبیات سروکار داریم. این ادبیت ما را از غیرقابل اعتماد بودن گفتارهای زبانی آگاه می کند. پیش زمینه مواد و جنبه های پدیداری زبان، توهم قوی اغواگری زیبایی شناختی را ایجاد می کند. «ادبیات به جای تأیید مقوله‌های زیبایی‌شناختی مستلزم آن می شود که خود آنرا ابطال کند»

دومان یک ایده بالقوه انقلابی را پیشنهاد می کند وقتی میگوید:..در حالی که ما به طور سنتی به خوانش ادبیات با هنرهای پلاستیکی و انضمامی و موسیقی، ریتم عادت داشته ایم،اکنون باید ضرورت یک لحظه غیرادراکی و غیر زبانی در نقاشی و موسیقی را هم بشناسیم و به جای آن خوانش تصاویربصری را نیز یاد بگیریم. تصوربخشی و یا تجسم بخشی معانی آنها را،[چگونگی بازدید و اشتیاق ما از دیدن یک عکس بدون در نظر گرفتن معنای آن به حدس ما سپرده شده است. آیا دومان به طور جدی فکر می کرد که چنین چیزی ممکن است؟]

ادبیات نیز یک کیفیت تقلیدی نیست. زبان میمیکی"غیر کلامی" و حرکات نمایشی تقلیدی نیز یکی دیگر در میان بسیاری دیگر از زبان‌های غیر کلامی است. این زبانی است که انتخاب می کند یک موجود غیرکلامی (مانند طبیعت) را تقلید کند،«همانطور که پارانوماسیس یک صدا را تقلید می کند». ادبیات گرایی به عنوان کلام گرایی محض به اشتباه معرفی می شود و این نیز یکی از ایرادات اصلی بر نظریه ادبی است. وقتی زبان شناسی غیر پدیداری را مجاز می کنیم (جایی که دال خارج از خود ارزشی ندارد)، گفتمان ادبیات را از تضاد ساده لوحانه بین داستان و واقعیت رها می کنیم. در نشانه‌شناسی اصیل، کارکرد ارجاعی زبان انکار نمی‌شود. به دور از آن، آنچه مورد تردید است، اقتدار زبان به عنوان الگویی برای شناخت طبیعی (فهم و آگاهی) ماست، که شدیدا مورد تردید واقع می شود و دومان آنرا غیر مطمئن و غیر اعتماد می داند، ادبیات، خود داستانی و یا حکایتی است نه به این دلیل که به نحوی از تصدیق «واقعیت» امتناع می ورزد، بلکه به این دلیل که «پیشینه»ی مسلمی نیست که زبان بر اساس اصول و منطقی اش عمل می کند که آنها، یا شبیه آن ها، درجهان پدیداری هستند(ادبیات تقلیدی از واقعیت و آنچه در بیرون هست). بنابراین مطمئن نیست که ادبیات منبع قابل اطمینانی از اطلاعات در مورد هر چیزی جز زبان خودش باشد. جای تأسف است که مادیت دال را با مادی بودن آنچه دلالت می کند اشتباه بگیریم. این در مورد نور و صدا واضح است. ['هیچ آدمی عاقلانه تلاش نخواهد کرد با روشنایی کلمه "روز" انگوری بکارد] اما در مورد پدیدار بودن فضا، زمان و خود چنین نیست. تصور الگوی زندگی گذشته و آینده خود مطابق با روایات تخیلی بسیار دشوار است. ایدئولوژی دقیقاً خلط زبان شناسی با واقعیت طبیعی است. بنابراین، زبان شناسی ادبی ابزاری قدرتمند و ضروری در پنهان کردن انحرافات ایدئولوژیک است. کسانی هستند که نظریه ادبی را با بی توجهی به واقعیت اجتماعی و تاریخی بی اعتبار می کنند. این افراد صرفاً ترس خود را از افشای رمز و رازهای ایدئولوژیک خود با ابزاری که سعی در بی اعتبار کردنشان دارند، ابراز می کنند. ( ادامه دارد) ...

انتهای پیام/

برچسب ها: اخبار روز ، پل دومان

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر:
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
مهران
Iran (Islamic Republic of)
۰۹:۴۰ - ۱۴۰۱/۰۱/۲۰
درود استاد
ارام
United States of America
۱۹:۳۱ - ۱۴۰۱/۰۱/۲۰
سلام مطالب عالى وخواندنى بود