سخن کوتاه در ادبیات غنایی | یکتاپرس
یادداشت ادبی/ اختصاصی یکتا
در ادبیات حماسی شاعر، کمتر به دخل و تصرف در داستان و نقل واقعه می‌پردازد ولی در ادبیات غنایی شاعر اصولا به بازگویی امیال و آرزوهای خویش می پردازد.
کد خبر: ۸۰۷۸۵
۱۰:۰۰ - ۳۰ فروردين ۱۴۰۱

سخن کوتاه

سخن کوتاه در ادبیات غنایی: نوشته سید مهدی نژادهاشمی 

از دیدگاه لغت‌شناسان،غنا به صوت طرب‌انگیز یا آواز خوش گفته می‌شود و سرود و نغمه را نیز در بر می‌گیرد. غنا در معنای اصطلاحی، به نثر یا شعری گفته می‌شود که بیانگر احساسات شخصی نویسنده یا شاعر است و ریشه‌ی آن باز می‌گردد به اشعاری که دارای درون‌مایه‌ی احساسی و عواطف شخصی می‌باشد. این‌گونه اشعار که به صورت کوتاه بیان می‌شدند در یونان باستان همراه با آلات موسیقی، از جمله بربط خوانده می‌شده، در زبان یونانی به آن lura)) و در زبان انگلیسی و فرانسه lyre)) گفته می‌شود. حضرت داوود مزامیر خود را با بربط می‌خواند (و گریه نیز کردیم چون صهیون را به یاد آوردیم *بربط‌های خود را آویختیم). معمولا در اکثر نقاط جهان اشعار عاطفی و عاشقانه‌ی سوزناک با موسیقی همراه بود.

قبل از استفاده‌ی اوزان عروضی در شعر فارسی با اشعار خسروانی برمبنای تکیه‌ی هجایی و با نظم غیرعروضی در دوران ساسانی روبه‌رو هستیم که با آلات موسیقی اجرا می‌شدند،به‌ ویژه این اشعار که در دربار پادشاهان توسط رامشگران همراه موسیقی خوانده می‌شدند دارای الحان موسیقی ایرانی با وزن ایقاعی سبک که در دربار خسرو پرویز اجرای این تصنیف‌ها را به باربد نسبت می‌دهند، بیانگر ریشه‌دار بودن ادبیات غنایی در ایران زمین است، در ترجمه‌ی لیریک به تبع عرب‌ها که به شعر عاشقانه و عاطفی الشعر‌الغنایی می‌گویند، در فارسی به غنایی ترجمه شده است.

به این ترتیب حتی به سوگواره‌ها و مرثیه‌ها نیز، به این خاطر که احساسات شخصی و عواطف شاعر را بیان می‌کنند می‌توان شعرغنایی گفت. اگر شعر داستانی_روایی بلند باشد، مثل خسرو و شیرین نظامی به آن شعر غنایی، نمایشی یا داستانی گفته می‌شود. در شعرغنایی بیش‌تر اوقات سخن‌گو خود شاعر است، برخلاف حماسه که نقل از فرد سوم شخص می‌باشد. در شعر غنایی گاه شاعر نقاب بر چهره خود می‌نهد و واقعیت‌های درونی خویش را مطرح نمی‌نمایید و به لفظ امروزی تصویرسازی می‌کند. بنابراین نباید شخصیت شاعر را با آن‌چه در روند شعر اتفاق می‌افتد الحاق نمود. در شعر فارسی ادبیات غنایی به صورت قالب‌های غزل، مثنوی، رباعی، دوبیتی و حتی قصیده و ترانه مطرح می‌شود. در غزل قهرمان اصلی معشوق است و قهرمان دیگر آن عاشق که معشوق را بهانه کرده و گلایه‌ها، آرزوها و احساسات خود را مطرح می‌سازد. منشا ادبیات غنایی را می‌توان احساسات، عواطف و عاشقانه‌های شاعر قلمداد نمود. برخی از منتقدان ادبی اشاره دارند که اشعار عاشقانه مربوط به دوران زن‌سالاری می‌باشد که قبیله‌ها مادرسالار بوده و زن حاکم بر قبیله یا جامعه در حکم حاکم، ارباب، رب النوع و... محسوب می‌شده. به طوری که در جوامع کشاورزی مدایح و اورادی در ستایش ایشان رواج داشته. در بسیاری از اوراد و مناجات‌ها به جای خدا، معشوق تصور می‌شود و در تاویل عرفانی این عاشقانه‌ها به ذات احدی پیوند داده می‌شود. هم‌چنان که در اسرارالتوحید شیخ ابوسعید ابوالخیر، این چنین به نظر می‌رسد. هم‌چنین نمونه‌ای شبیه به اشعار عاشقانه در مزامیر داوود نبی به صورت اشعار ملحون که همراه با موسیقی بوده دیده می‌شود (خداوند نور من و نجات من است؛ از که بترسم؟ خداوند ملجای جان من است از که هراسان باشم و...).

همه‌‌ی محققان غربی تاکید دارند اشعار غنایی یونانی، عبری و مصری ریشه در ترانه‌ها و مناسک مذهبی دارند نمونه‌ای از این موارد را می‌توان در غزل‌های سلیمان نبی که در تورات آمده است و کاملا جنبه‌ی عاشقانه دارد مشاهده نمود. در این ترانه‌های اصیل که در آن حال و هوای جوامع دام‌داری و شبانی کهن حاکم است می‌توان نمونه‌هایی از عشق زمینی را با بی پیرایه‌ترین شکل مشاهده نمود. (هم‌چنان محبوبه‌ی من در میان دختران است، چنان‌که سیب در میان جنگل؛ هم‌چنان محبوب من در میان پسران است و...).

دوران اوج ادبیات غنایی مربوطه به دوران شهرنشینی بشر بوده و نسبت به ادبیات حماسی متاخر است، مثلا ادبیات عرب در دوران چادرنشینی بیش‌تر جنبه‌ی حماسه دارد و اشعار غنایی خلاصه می‌شود در موضوعات اسب، شراب، زن، جنگاوری، شمشیر و....
بعداز اسلام و گسترش شهرها، ادبیات به صورت غنایی و تغزل رواج یافت، بعد از به وجود آمدن جوامع شهرنشین و دوره‌ی خلوت گزینی بشر به دور از اجتماعات و وابستگی‌های قبیله‌ای، ادبیات غنایی شکل گرفته و بشر احیانا گرفتار انزوا، تنهایی و ناامیدی شده و شروع به نوشتن امیال و آرزوهای خویش می‌نماید در این زمان شاعر در دنیای ساختگی خود به آرمان‌گرایی می‌پردازد.

شعر غنایی در معنای اشعار عاطفی و احساسی همان‌طور که گفته شد هم می‌تواند در بر دارنده‌ی غم و اندوه شاعر، و هم در بر دارنده‌ی امید، تغییر و تحول از جمله انتظار فصل بهار باشد؛ هم‌چنان‌که در ادبیات فرانسه اشعاری با نام روردی که نوید بخش آمدن بهار است دیده می‌شود. معمولااز پروتوتایپ معشوق در جوامعی ازجمله سومری، ایشتر و ایران، آناهیتا را را می‌توان نام برد‌.

ایشتر بی‌وفا، جفاکار و در گیل گمش، اوصافی همانند بوف کور به او نسبت داده می‌شود، درحالی که آناهیتا در شعر فارسی الهه‌ای است که با آب مربوطه است و در کنار چشمه‌سار زندگی می‌کند. در دوران باستان در معابد اناهیتا مجسمه‌ی او را می‌گذاشتند که یادآور همان صنم و بت شعر پارسی است و یا مثلا معشوق را به ماه یا باد صبا با او سر و سری دارد. ماه و باد از ایزدان اساطیری بین‌النهرین می‌باشند سرو هم به آناهیتا مربوط می‌شود در ادبیات داستانی ایرانی (داستان‌های منظم) مثل لیلی و مجنون و خسرو شیرین. داستان در بیان حالات و احساسات مربوط به وصال و فراق می‌باشد که شاعر در آن به ستایش قهرمان زن پرداخته و از بلند‌مرتبگی و عظمت او سخن به میان آورده.
توجه به این مطلب که در ادبیات حماسی شاعر معمولا کمتر به دخل و تصرف در داستان و نقل واقعه می‌پردازد ولی در ادبیات غنایی شاعر اصولا به بازگویی امیال و آرزوهای خویش می پردازد، معنای دیگر ادب غنایی اشعار عاشقانه است. اشعار عاشقانه در ادبیات ایران سه نوع است: یا با معشوق زمینی مواجه هستیم، مثل غزلیات سعدی؛ گاه با معشوق آسمانی، مثل غزلیات مولانا و گاه هم تلفیقی از عشق زمینی و آسمانی، مثل غزلیات حافظ. همان‌گونه که اشاره شد، زن در شعر غنایی در حکم یک ایزد بانوست. توصیف او با زبان استعاره، مجاز، تشبیه و‌... صورت می‌گیرد. در ادبیات غنایی پیشرفته (ادب عرفانی) با معشوقی نمادین، خیالی و اساطیری روبه‌رو هستیم که به هیچ وجه ممکن امکان دست یافتن به او نیست؛ شاعر از آرزوی تقرب به درگاه او سخن می‌گوید و همین معشوق است که عارفان از آن به معبود و خدا تعبیر می کنند. در اشعار تغزلی هم‌چنان ارتباط با اسطوره‌ها حفظ می شود و شاعران موفقی همچون هولدرلین و یاکیتس، از این رویه پیروی کردند.
به برخی از ابیات نظامی در وصف شیرین توجه نمایید، می‌توانی با نادیده گرفتن شیرین، ستایش‌نامه‌ای در وصف و نیایش ایزد بانو مشاهده کرد:

پری دختی پری بگذار ماهی           به زیر مقنعه صاحب کلاهی
شب‌افروزی چو مه‌تاب جوانی         سیه چشمی چو آب زندگانی
کشیده قامتی چون نخل سیمین   دوزنگی بر سر نخل رطب چین

درادبیات فارسی چندین مجموعه‌ی درخشان از ادبیات غنایی موجود است، از جمله؛ ویس و رامین، خسرو شیرین، لیلی و مجنون و... که موضوع اصلی آن بیان احساسات، وصال و فراق است.
ادبیات عرفانی نیز زیرمجموعه‌ی ادبیات غنایی جای دارد. آثار بزرگی از جمله گلشن راز، کشف‌المحجوب ، اسرارالتوحید، مرصادالعباد و مثنوی معنوی را در نظم و نثر می‌توان از آثار ادبیات غنایی عرفانی دانست.
اگر به ادبیات غنایی از بعد اجتماعی نگاه شود، آثاری از جمله حسبیات، طنز و پندنامه را می‌توان در ادبیات غنایی دسته‌بندی نمود، از جمله؛ حسبیه مسعود سعد، غزل حافظ، طنز عبید زاکانی، مرثیه ملک الشعرای بهار و.... لذا در خصوص ادبیات غنایی این نکته را بایست مدنظر قرار داد، که این ادبیات از دایره‌ی شمول گسترده‌ای برخوردار است. به طوری که هم شامل اشعار کوتاه از جمله؛ رباعی و دوبیتی می‌شود، هم قالب اشعار متوسط از قبیل غزل و قطعه، و هم شامل اشعار بلند از جمله مثنوی، قصیده، ترجیع‌بند، چهارپاره و.... دایره‌ی شمول ادبیات غنایی شامل ترانه هم می‌شود، بسیاری از مضامین مطرح شده در ترانه با مضامین ادبیات غنایی هم‌خوانی دارد، ریشه در عاشقانه‌ی ذهن سراینده دارد. فرهنگ عامه و موسیقی فولکلور همواره محل دید سرایش‌گران عام و خاص است و در طول تاریخ این الهامات اولیه به ذهن سراینده بخش جدایی‌ناپذیر از ادبیات هر مرز و بوم است. در ایران زمین، عاشقانه تحت عناوین عاشیق‌ها، عاشوق‌ها، خنیاگران و اقوام کوچنده و روستایی حافظان سینه به سینه‌ی این عاشقانه می‌باشند.
لذا تردیدی وجود ندارد که ترانه‌سرایی قابل پیوند با بقایای اشعار تکیه هجایی را (به عنوان مثال، بادا بادا مبارک بادا ان‌شاالله مبارک بادا) جزء ادبیات غنایی به حساب آورد و بد نیست اشاره نماییم که درون‌مایه‌ی برخی از تغزل‌ها برگرفته از همین ترانه‌هایی می‌باشد که به صورت سینه به سینه (فرهنگ شفاهی) نقل شده است، می‌باشد. همسانی در مضامین عاشقانه که غالبا در بیان احساسات و عواطف جلوه‌گر می‌شود ما را بیش‌تر به آن ترغیب می‌کند. پس ترانه را نیز در زیرمجموعه‌ی ادبیات غنایی دسته‌بندی نماییم.
انتهای پیام/

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر: