آشنایی با شهریار تبریزی | یکتاپرس
شهریار که دوران کودکی خود را در میان روستائیان صمیمی و خونگرم خوشکناب در کنارکوه افسونگر « حیدر بابا » گذرانده بود همچون تصویر برداری توانا خاطرات زندگانی لطیف خود را در میان مردم مهربان و پاک طینت روستا و در حریم آن کوه سحرانگیز به ذهن سپرد.
کد خبر: ۸۳۱۲
۰۳:۳۰ - ۲۷ دی ۱۳۹۹

آشنایی با شهریار تبریزی

به گزارش گروه فرهنگ و هنر یکتاپرس، شهریار در سال 1285 هـ ش در روستاى خشکناب در بخش قره‌چمن آذربایجان ایران در اطراف تبریز متولد شد. پدرش حاج میر آقا خشگنابى بود که در تبریز وکیل بود.

پس از پایان سیکل اول متوسطه در تبریز در سال 1300 براى ادامه تحصیل از تبریز به تهران رفت و در مدرسه دارالفنون (تا 1303) و پس از آن در رشته علوم پزشکى ادامه تحصیل داد.

قبل از گرفتن مدرک دکترى «به علل ناراحتى خیال و پیش‌آمدهاى ناگوار  دیگر» ترک تحصیل کرد و پس از سفرى چهارساله به مشهد مقدس  به نیت مجاورت با حضرت ثامن الحجج و کار در اداره ثبت اسناد مشهد و نیشابور، به تهران بازگشت و در سال 1315 در بانک کشاورزى استخدام شد و پس از مدتى به تبریز منتقل شد.

 از شعرهاى معروف او می‌توان از على اى هماى رحمت  و حیدر بابایه سلام یعنى سلام بر حیدر بابا (منظور شاعر مولاى متقیان حضرت امیرالمومنین امام علی علیه السلام ) نام برد.
 

شاعر اهل بیت علیه السلام

اشعار ولایی استاد شهریار
عمق تعلقات به اهل بیت (ع) و توجهات مذهبى خانواده و نیز شخص استادشهریار به حدى است که عشق به ائمه اطهار علیهم ‌السلام در بسیارى از اشعارش عیناً آشکار است.

او در مدح حضرت رسول اکرم صلی‌ الله‌ علیه‌ وآله ‌وسلم مى فرماید:
 
ستون عرش خدا قائم ازقیام محمد    *****   ببین که سر بکجا مى کشد مقام محمد

بجز فرشته عرش آسمان وحی الهى  *****   پرنده پر نتوان زد به بام محمد

به کارنامه منشور آسمانى قرآ ن    *****    که نقش مهر نبوت بود بنام محمد
 
شهریار در شعر  یا على علیه‌السلام در مورد حضرت امیر المومنین علیه‌السلام مى فرماید:
 
مستمندم بسته زنجیر و زندان یاعلى    *****    دستگیراى دستگیر مستمندان یا علی

بندى زندان روباهانم ای شیر خدا    *****    می جوم زنجیر زندان را به دندان یا علی
 

آیت الله مرعشی نجفی (ره)  و شعر علی ای همای رحمت (سروده  شهریار)

آیت الله العظمی مرعشی نجفی (ره) بارها می فرمودند شبی توسلی پیدا کردم تا یکی از اولیای خدا را در خواب ببینم .

آن شب در عالم خواب , دیدم که در زاویه مسجد کوفه نشسته ام و وجود مبارک امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) با جمعی حضور دارند .

حضرت فرمودند : شاعران اهل بیت را بیاورید .دیدم چند تن از شاعران عرب را آوردند . فرمودند : شاعران فارسی زبان را نیز بیاورید .

آن گاه محتشم و جند تن از شاعران فارسی زبان آمدند . فرمودند : شهریار ما کجاست ؟ شهریار آمد .

حضرت خطاب به شهریار فرمودند : شعرت را بخوان ! شهریاراین  شعر را خواند :
علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را   ***   که به ما سوا فکندی همه سایه هما را

دل اگر خداشناسی همه در رخ علی بین ***   به علی شناختم من به خدا قسم خدا را

به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند ***   چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را

مگر ای سحاب رحمت تو بباری ار نه دوزخ***  به شرار قهر سوزد همه جان ما سوا را

برو ای گدای مسکین در خانه علی زن ***  که نگین پادشاهی دهد از کرم گدا را

به جز از علی که گوید به پسر که قاتل من ***   چو اسیر توست اکنون به اسیر کن مدارا

به جز از علی که آرد پسری ابولعجائب ***   که علم کند به عالم  شهدای کربلا را

چو به دوست عهد بندد زمیان پاکبازان ***  چو علی که می تواند که  بسر برد وفا را

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش گفت***  متحیرم چه نامم شه ملک لا فتی را

به دوچشم خونفشانم هله ای نسیم رحمت ***  که زکوی او غباری به من آر توتیا را

به امید آن که شاید برسد به خاک پایت ***  چه پیامها سپردم همه سوز دل صبا را

چو تویی قضای گردان به دعای مستمندان ***  که زجان ما بگردان ره آفت قضا را

چه زنم چو نای هر دم زنوای شوق او دم ***  که لسان غیب خوشتر بنوازد این نوا را

همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی ***   به پیام آشنایی بنوازد آشنا را

  زنوای مرغ یاحق بشنو که در دل شب ***  غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریارا
 
آیت الله العظمی مرعشی نجفی فرمودند : وقتی شعر شهریار تمام شد از خواب بیدار شدم چون من شهریار را ندیده بودم , فردای آن روز پرسیدم که شهریار شاعر کیست ؟

گفتند : شاعری است که در تبریز زندگی می کند . گفتم از جانب من او را دعوت کنید که به قم نزد من بیاید . چند روز بعد شهریار آمد . دیدم همان کسی است که من او را در خواب در حضور حضرت امیرالمومنین علی  (ع) دیده ام. از او پرسیدم : این شعر « علی ای همای رحمت » را کی ساخته ای ؟ شهریار با حالت تعجب از من سوال کرد که شما از کجا خبر دارید که من این شعر را ساخته ام ؟ چون من نه این شعر را به کسی داده ام و نه درباره آن با کسی صحبت کرده ام .

مرحوم آیت الله العضمی مرعشی نجفی به شهریار می فرمایند : چند شب قبل من خواب دیدم که در مسجد کوفه هستم و حضرت امیرالمومنین علی ( ع ) تشریف دارند . حضرت  شاعران اهل بیت علیهم السلام را احضار فرمودند : ابتدا شاعران عرب آمدند . سپس فرمودند : شاعران فارسی زبان را بگویید بیایند .

آنها نیز آمدند . بعد فرمودند شهریار ما کجاست ؟ شهریار را بیاورید ! و شما هم آمدید . آن گاه حضرت فرمودند : شهریار شعرت را بخوان ! و شما شعری که مطلع آن را به یاد دارم خواندید . شهریار فوق العاده منقلب می شود و می گوید : من فلان شب این شعر را ساخته ام و همان طور که قبلا عرض کردم . تا کنون کسی را در جریان سرودن این شعر قرار نداده ام .

آیت الله مرعشی نجفی فرمودند : وقتی شهریار تاریخ و ساعت سرودن شعر را گفت , معلوم شد مقارن ساعتی که شهریار آخرین مصرع شعر خود را تمام کرده , من آن خواب را دیده ام .

ایشان چندین بار به دنبال نقل این خواب فرمودند : یقینا در سرودن این غزل  به شهریار الهام شده که توانسته است چنین غزلی به این مضامین عالی بسراید. 

البته خودش هم از فرزندان فاطمه زهرا (سلام الله علیها) است و خوشا به حال شهریار که مورد توجه و عنایت جدش قرار گرفته است .

آری ،  این بزرگواران  خاندان کرم هستند وهمه ما در ذیل عنایات آنان به سر می بریم .

شهریار جانسوزترین اشعار خود را تقدیم به حضرت سید الشهداء علیه‌السلام و حماسه ابدى او کرده است:
 
شیعیان دیگر هواى نینوا دارد حسین     *****    روى دل با کاروان کربلا دارد حسین

ازحریم کعبه جدش به اشکی شست دست    *****   مروه پشت سرنهاداماصفا دارد حسین
 

وفات

استاد شهریار سرانجام پس از سپرى نمودن یک دوره بیمارى ، در سال  1367 در بیمارستان مهر تهران  دیده  از جهان فانى فرو بست و پس از انتقال پیکر ایشان  به تبریز شهر عاشقان ولایت اهل بیت علیهم السلام در مقبره شعراء این  شهر طى تشریفات خاصى به خاک سپرده شد.
 

شب و على

 
على آن شیر خدا شاه عرب
الفتى داشته با آن دل شب

شب ز اسرار على آگاهست
دل شب محرم سر الله است

شب على دید و به نزدیکى دید
گرچه او نیز به تاریکى دید

شب شنفته است مناجات على
جوشش چشمه عشق ازلى

شاه را دید و به نوشینى خواب
روى بر سینه دیوار خراب

قلعه بانى که به قصر افلاک
سر دهد ناله زندانى خاک

اشگبارى که چون شمع بیزار
میفشاند زر و میگرید زار

دردمندى که چولب بگشاید
در و دیوار به زنهار آید

کلماتى چون در آویزه گوش
مسجد کوفه هنوزش مدهوش

فجر تا سینه آفاق شکافت
چشم بیدار على خفته نیافت

روزه‏دارى که به مهر اسحار
بشکند نان جوین افطار

ناشناسى که بتاریکى شب
میبرد شام یتیمان عرب

پادشاهى که به شب برقع پوش
میکشد بار گدایان بر دوش

تا نشد پردگى آن سر جلى
نشد افشا که على بود على

شاهبازى که ببال و پر راز
میکند در ابدیت پرواز

شهسوارى که ببرق شمشیر
دردل شب بشکافد دل شیر

عشقبازى که هم آغوش خطر
خفت در جایگه پیغمبر

آن دم صبح قیامت تاثیر
حلقه در شد از او دامنگیر

دست در دامن مولا زد در
که على بگذر و از ما مگذر

شال شه واشد و دامن بگرو
زینبش دست‏بدامان که مرو

شال مى‏بست و ندائى مبهم
که کمر بند شهادت محکم

پیشنوائى که ز شوق دیدار
میکند قاتل خود را بیدار

ماه محراب عبودیت‏حق
سر به محراب عبادت مشتق

میزند پس لب او کاسه شیر
میکند چشم اشارت باسیر

چه اسیرى که همان قاتل اوست
تو خدائى مگر اى دشمن دوست

در جهانى همه شور و همه شر
ها على بشر کیف بشر

کفن از گریه غسال خجل
پیرهن از رخ وصال خجل

شبروان مست ولاى تو على
جان عالم بفداى تو على


منبع: مرکز مطالعات شیعه
 
 
برچسب ها: شاعران ایرانی

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر: