نگاهی به کتاب مقصر کیست | یکتاپرس
یادداشت / اختصاصی یکتا
صابری: در این داستان پرشور و مهیج و سترگ، عاشقانه ی ناآرام دیگری در دل یک مثلث عشقی روایت می شود که این بار فرجامش شبیه هیچ یک از مثلث های عشقی نیست.
کد خبر: ۸۳۲۸۶
۰۸:۰۰ - ۱۹ ارديبهشت ۱۴۰۱

کتاب مقصر کیست

نوشته: محمد صابری --------------" و اما عشق در سکون و سکوت"

در این داستان پرشور و مهیج و سترگ، عاشقانه ی ناآرام دیگری در دل یک مثلث عشقی روایت می شود که این بار فرجامش شبیه هیچ یک از مثلث های عشقی نیست، نه مادام بوواری خودکشی میکند و نه آلبرتین می میرد و نه زندگی در ظرف زمان تحلیل میرود بلکه پایانی متفاوت تر از کنجکاوی های معمول آدمی اتفاق می افتد.

مقصر کیست علیرغم دارا بودن روایت و پرداختی رئالیستی، مدرن و شاید حتی پسامدرن است، در لا به لای متن ارجاعات بینا متنی و فرامتنی زیادی به چشم می خورد که می توان پس لایه های ذهنی نویسنده اش را در جریان سیال ذهن جستجو کرد هر چند که در بستر زمانی که می زیسته هنوز ادبیات فرم های آوانگارد را تجربه نکرده، همان جریانی که بعدها جیمز جویس در اولیس پرچمدارش شد، این جریان سیال ذهن گاه با تک گویی های درونی  همراه می شود که انسان را به تعمق و اندیشه ای دگراندیشانه وا می دارد.

"می اندیشیدم افرادی که داعیه ی همدلی دارند هنوز به مسائل مورد اختلاف نرسیده اند تا مضمون درک متقابل را در یابند"

علیرغم خطی بودن داستان رفت و برگشت های ذهنی قهرمانان از نکات برجسته ی ست که شاید کمتر به  آن پرداخته شده، بلتوف در دید و بازدیدهای دوستانه با لوبونکا این حرکت دوار ذهنی را تجربه می کند.

در مقصر کیست بسان برادران کارامازوف داستایوفسکی و یا رستاخیز تولستوی با انبوهی از پرسش های بی پاسخ مواجه ایم، پرسش هایی فلسفی و روانشناختی عمومن بی جوابی که حتی گذر زمان نیز نتوانسته پاسخ در خوری برای شان بیابد:

"چرا انسان این قدر در لایه های زیرین اندیشه و احساس خود را در تنگنا گذاشته که حتی در خلوت خویش جرات رو در رویی با آن ها را ندارد؟"!

در مقصر کیست لوبونکا بر خلاف مادام بوواری قهرمان نیست و در تمام طول و عرض قصه سعی در سرکوب عواطفش دارد چرا که به زعم خود معشوقه ی مردی ست که او را می پرستد و این برایش بشدت کافی ست و تنها برای آرامش غوغای درونی اش به نوشتن نامه هایی بی مخاطب روی می آورد اما هرتسن به این گونه وادادگی رضایت نمی دهد و از بازیگر زن قصه تقاضای رفتارهای متفاوت و قهرمانانه تر بیشتری طلب دارد. این انفعال و تن به سرنوشت سپردن البته که درد مشترک همه ی قرون است، زن با همه ی نقش آفرینی های تاثیر گذارش در زندگی هیچ گاه در متن نبوده و به قول سیمون دوبوار جنس دوم است، لوبونکا نیز ازین تقدیر ناخواسته جدا نیست اما قلم هرتسن علیرغم ارائه ی تصویری یکسان از آن ، با طنز گزنده و زیر پوستی می خواهد که این گونه ضعف پنداری و تسلیم شدگی مطلوب نیست و باید که برای برون رفت ازین شاید ظلم پذیرفته شده راهی دیگر جست.

نوع مواجهه با لوبونکا از چشمگیرترین نبردهای ذهنی راوی با مخلوقاتی ست که خود آن ها را به صحنه آورده، در هیچ کجای داستان به قضاوت نمی پردازد و در تاثیر گذارترین و سرنوشت سازترین لحظات عرصه را برای انتخاب بین خیر و شر به آنها می سپارد

از درس گفتارهای این داستان شاید یکی همین نوع برخورد دانای کل محدود باشد که مخاطب را تا پایان قصه در دلهره و اضطرابی وصف ناشدنی می گذارد ، تنشی شیرین و شور انگیز. مخاطب در هر سطحی از دانش و آگاهی و علاقه و فراتر از جنسیت خود را در دریای مواج و هولناک این تراژدی غم انگیز بی بیم غرق شدن رها می کند و این رهایی بی بگیر و ببند چه اوقات خوشی را رقم می زند:

"طبیعت تا حد منزجر کننده ای نسبت به آن چه انسان ها پنهان از نگاه تیزبین اش انجام می دهند، بی اعتناست، طبیعت خداگونه نشسته است به تماشا، بر شعرها نمی گرید و از نثرها به قهقهه در نمی آید بلکه در کمال منطق و عقل و آرامش کار خود را به سرانجام می رساند."

در پایان بلتوف از دایره ی زندگی خوش آهنگ دمیتری و لوبونکا بیرون می رود تا یک سوال بی پاسخ هم چنان در جستجوی زمان از دست رفته ی پروست ذهن مخاطب را به این نکته ی باریک تر از مو تنها بگذارد که: بالاخره مقصر کیست؟!

این رمان هیجان انگیز را با ترجمه ی روان و یکدست آبتین گلکار از نشر هرمس بخو انید و اگر پاسخش را یافتید ، به من بگویید که راستی آیا عشق در گذر زمان بکارتش را حفظ خواهد کرد یا نه؟!

انتهای پیام/

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر: