فرا آگاهی در زبان شعر چیست | یکتاپرس
یادداشت ادبی/ اختصاصی یکتا
آیا فرا آگاهی در زبان شعر،تردستی با کلمات، آشفته نویسی، کُمدی تصویر در شعر،مهملات مدون شده،هذیان مهندسی شده ... است؟
کد خبر: ۹۰۸۱۹
۰۸:۳۰ - ۱۵ تير ۱۴۰۱

فرا آگاهی در زبان شعر

یادداشت ادبی/ مجید افشاری

فرا آگاهی در زبان شعر چیست؟

آیا فرا آگاهی در زبان شعر،تردستی با کلمات، آشفته نویسی، کُمدی تصویر در شعر،مهملات مدون شده،هذیان مهندسی شده ... است؟
یا ساحت بخشی به کرانه های معنا در زبان است و تلاشی برای تولید زبان چند مرکزی با امکان خوانش های آزاد تلقی می شود. در اینجا چند پرسش ایجاد می شود که به نحو سلبی و ایجابی می توان پاسخ گفت.

مرور چند پرسش: خروج از جریان خطی دلالت
کلمه و معنایی که در ذهن تاریخی ما نهادینه شده است با چه امری جز انتزاع میسر است؟

آیا ملزم به تولید مفهوم در شعر هستیم آن هم مفهومی که فراگیر و قابل ادراک باشد؟

آیا معنا گریزی تلاش برای توسعه دادن به زبان است؟

نوآوری زبانی با آشنایی زدایی های متراکم از بافت جمله چه اشکالی دارد؟

آیا انتزاع مرز پذیر است ؟ اگر نباشد هیچ دلالتی رسمیت ندارد پس بلاتکلیفی نوشتار چه می شود؟

آیا بلاتکلیفی برای ذهنی وجود دارد که تابع قواعد کلمه_ معنا_ دلالت های از پیش تعیین شده است؟

آیا انتزاع مشخص کردن تکلیف دلالت های نوشتار را به مخاطب واگذار می کند ؟ و این امتیاز است؟

آیا انتزاع به ابهام ختم نمی شود ؟ یا ابهام غایت انتزاع است؟

آیا انتزاع راه فرار از مضمون گرایی یا کشف شاعرانه است. و صرفا تکیه بر کشف زبانی دارد؟

آیا این شیوه گل آلود کردن آب است برای ادعای عمیق بودن ؟ و مخالف اصول فصاحت نیست؟
.
هر چه هست و نیست ،چه از منظر تفنن هنجارگریز چه از منظر خلاقیت زبان محور، این رویکرد شایسته ی درنگ است.

نمی توان یکسویه به داوری نشست و از بیخ انکارش کرد. و از دیگر سو اگر مولفه های ثابت قابل رصد برای ارزیابی نداشته باشد نقد پذیر نیست. هر چند ویژگی عدم نقد پذیری هم می توان از مولفه های این رویکرد نگارشی دانست. نمونه ای با رویکرد فراآگاهی زبانی:
از نخ قرقره تا حاشیه ی تنهایی
می کشم ثانیه ها را به تماشای عدم
نکند با ضربان سفر شب بوها
کودک خاطره در باور پروانه شدم
.
برف می بارد و در آینه کبکی معکوس
می مکد ترسِ دهانِ سگ ساطورم را
استخوان ریخته از روزنه ی غربالم
پوستم رفته که پیدا بکند گورم را
.
من به برهان کج داس در آیین علف
نرسیدم که خطی بر سر دنیا بکشم
بس که آبی شده ام گیج غروبی ابدی
می توانم همه جا سایه ی دریا بکشم
.
می خورم زخم لغتنامه شدن پشت سکوت
پیچکی گمشده در زاویه ی بارانم
می دهم دست به آرامش دودی در باد
قایق کاغذیِ سوخته در طوفانم
.
چه کسی آنطرف شبدر معصومیتم
می چرد عقده ی زیبایی بی تاجم را
سکته ی مرثیه در مرز تب آلودم باش
می شناسی سبد پنجه ی محتاجم را
.
تا فراسوی توّهم که سفرنامه ی توست
می شوم آب وضوی صدف غارنشین
تشنگی معجزه ی هر ترکی خواهد شد
که لبالب شدم از سایه ی دیوار نشین
.
تیغ کُند ی شده ام روی رگِ تاریکی
نبض بی تابی تردید، مرا تاب نده
کوچه ی گمشده در حادثه ی وحشی را
خلسه در کوزه ی وارونه ی مهتاب نده
.
شک خریدار تکلّم شد و از بام فلق
گره ِکورِ مرا چشم تو پرواز نداد
ماه افتاد به گور ی که تهِ غار شکفت
به رسول نفسم ، رخصت اعجاز نداد
.
جیغ پرگار به ترسیم تعالی در من
نعره در پرده ی افلاک مشبک می ریخت
کفشِ نارس که به پای خطر پیری بود
لحظه ی کوچ شرر، بذر عروسک می ریخت
.
توی خورجین ِ کبوتر کُش ِ ابری ولگرد
گل کاشی پی عطر تن من می چرخید
طرح زالو شدن عقربه های ساعت
زخمه ای بود به فوّاره ی خون در تبعید
.
باز هم بی من و تو در افق افسانه
وزن هر پنجره ای کمترو کمتر می شد
هر چه دیوار که در حافظه ی دنیا بود
رو به ویران شدن خاطره ها در می شد ...
.
مثال آموزشی _ سروده ی مجید افشاری

***

انتهای پیام/

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر: