نگاهی به دفتر شعرهای سپید هیچ وقت | یکتاپرس
اختصاصی یکتاپرس/
صابری: نمی توان یک اثر ادبی را با همه ی توانمندی های مولف اش عاری از سقوط و پرت افتادگی دانست، گذر زمان تنها و تنها معیار ماندن و فرو نرفتن است و بس.
کد خبر: ۹۲۰۵۱
۱۱:۰۲ - ۲۵ تير ۱۴۰۱

شعر سپید هیچ وقت

 محمد صابری / تقلاهای زنی از جنس هیچ

اگر آن گونه که ساموئل جانسون می گوید لذت یک اثر ادبی باید در برگیرنده ی درگیری ذهنی مخاطب، شناخت و شگفتی اش باشد، در نگاهی گذرا به مجموعه شعرهای سپید" هیچ وقت" اثر شهلا اسماعیلی باید گفت این واکاوی و شگفتی و تامل در بعضی از سطرها چنان بسامد بالایی دارند که چشم ها را به خود خیره می کند و در بعضی سطرهای دیگر چیزی جز تکرار و تکرار و تکرار مشاهده نمی شود و این دو گانه گی ملموس در این دفتر به خودی خود نه نقطه ی ضعف شاعر تلقی می شود و نه برازندگی ادبی خاصی را به همراه دارد، چه آن که هر اثر ادبی در کنه ذات خود فراز و فرودهایی این چنینی را تجربه می کند و این از الزامات ادبیات است. نمی توان یک اثر ادبی را با همه ی توانمندی های مولف اش عاری از سقوط و پرت افتادگی دانست، گذر زمان تنها و تنها معیار ماندن و فرو نرفتن است و بس. با این مقدمه نگاهی خواهم داشت به مجموعه ی هیچ وقت:

"بغض که کردم
ترک بزرگی روی آینه افتاد

می گویند بغض زن صخره ای را در می نوردد، شهرزاد قصه گو را از مرگی محتوم می رهاند و اولیس را از دار مکافات، با این همه می توان ترک های روی آینه را نیز فهمید و حتی صدای شکستن اش را، اما آن چه را که شاعر در ادامه ی این شعر آورده قابل توجه تر از سطرهای پیشین است:

خط پیشانی ام بزرگ تر شد
اما
خم به ابرو نیارودم
یا همین چند وقت پیش
که روبروی آینه خیال تو را می بافتم
با نگاهی که از پشت سرم رد شد
درگیر شدی واو
آن قدر
تو را
تسخیر کرده بود
که دیگر
هرگز به تصرفم در نیامدی

اینجاست که شاعر از خودگذشتگی اش را با شهامتی ستودنی فریاد می زند و ایستاده مرگ رویاهایش را می بیند و خم به ابرو نمی آورد. از ویژگی های دیگر قابل تامل در این دفتر تاثیر پذیری شاعر از پریشادخت شعر معاصر فروغ فرخزاد است، صادقانه و صمیمانه این تاثیرپذیری را فریاد می کشد و غم هایش را با او تقسیم می کند و هیچ ابایی از قضاوت ندارد:

و مرگ
مرگ پذیرنده
...
و یا
من راز پاییز را می دانم

با این همه داد و ستد شاعرانه نمی توان ردی از تقلید و یا تکرار را در ذهن شاعر جستجو کرد چرا که نگاهش به مرگ و یا راز عاشقانه ترین فصل سال نگاهی ست متمایز و بشدت شخصی و صد البته زنانه. در خصوص نگاه زنانه ی این روزها به شعر، حرفی تکراری به میان نخواهم آورد که در این باب گفتنی ها یکی ست، تنها نکته ی قابل تعمق آن که فروغ از معدود شاعران زنی بود که ایستایی و استواری کلامش را به رنج های زنانه بودنش گره نزد و از تمامی آن ها قامتی ساخت زنانه و صخره وار و با آن هیبت پولادین یک تنه در برابر همه ی ستم پیشه گی ها ایستاد. و این شد یک از بی شمار دلیل های راز ماندگاری اش!

و اما در ادامه این نگاه و گذر: مرگ از مولفه های هراس آوری ست که عموم نویسنده ها و شاعران را در خلسه ای سکر آور از نا امیدی های کشنده و تمام نشدنی باقی گذاشته است، اینجا و در شعر مرگ، مرگ پذیرنده اندوه شاعر بیش از آن که از هیبت آن باشد، بی تفاوتی دنیای پیرامون خود و بعد از مرگش است و یا در شعر پاییز غرور از دست رفته ی فصلی ست که همه ی زیبایی های سال را با خود دارد. این نقد ونظر را با این شعر به پایان می بریم:

چه فرقی می کند
پاییز باشد یا بهار
به من که برگردی
تمام فصل ها جوانه خواهم زد

مجموعه ی هیچ وقت با همت نشر ترنجستان به بازار نشر آمده است.

انتهای پیام/

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر: