علی جهانگیری و نگاهی به کتاب من تو را هیچ دوست نداشتم که | یکتاپرس
نقد کتاب/ اختصاصی یکتاپرس
این کتاب جشنواره فاصله سازی های شاعرانه است.
کد خبر: ۹۲۳۷۸
۱۰:۰۰ - ۲۸ تير ۱۴۰۱

علی جهانگیری

یادداشت: علی جهانگیری( شاعر، منتقد و محقق)

مجموعه شعر من تو را هیچ دوست نداشتم که، اثر ابراهیم صدری ( ترکیه) ترجمه: رضوان ابوترابی

همیشه گمانم بر این بوده که در نقد کردن یک اثر، همراه با جنبه ای از نقد شدن توسط دیگران است، به عبارت ساده تر نقد می کنیم تا نقد شویم. در کار ترجمه هم به همین باورم، مخصوصا اگر مترجم شاعر باشد، ردپای شاعرانگی او در اثر پیداست، دو شاعر در کار سرودن یک یا چند اثر هستند.
فاصله گذاری های شاعرانه رکن بسیاری از کارهاست و این جدای از هنر شاعری ابراهیم صدری است. و مربوط به ترجمه آگاهانه رضوان ابوترابی است، می‌دانیم در ترجمه یک اثر شاعرانه، عناصر زیادی که رابطه مستقیم با شعریت و ادبیت یک اثر ادبی را دارد، دچار آسیب می شود. از این رو و بخاطر عدم آشنایی با ترکی استانبولی متن را به عنوان تنها یک متن در زبان فارسی مورد خوانش قرار دادم و شاعرانگی آن را در زبان فارسی مورد سنجش قرار دادم.

همان طور که گفته شد، با هر بار خوانش در جای جای این کتاب، به عبورهای دو یا چند گانه از یک سطر و یک عبارت و یک واژه می رسیم. نوعی فاصله گذاری در ادراک مخاطب اتفاق می افتد که کاری شگفت است.

افتادن را دوست داشتم
هر وقت که به یاد تو می افتادم

بین افتادن و افتادن

یا :

و صدایت را انتظا ر می کشیدم
در تابستانی گرم ، مثل آب
عصرها مثل باران
و شب ها مثل یک باد خنک دوست داشتم
تو را دوست داشتن را

فعل انتظار کشیدن را ببینیم(شاید من چشم به راه بودن را می پسندیدم) و درکنار آن دوست داشتن را هم ببینیم،این دو فعل را در اشیا و پیرامون خود متکثر می کند دو سمت گزاره های متفاوت را به هر دو فعل می بخشد.

چشم به راه خیلی چیزهاست که همه عناصر عینی است « آب، باران، شب » و به جایی می رسد که یک عنصر سابژکتیو و ذهنی را می گذارد « دوست داشتن را » و می خواهد دوست داشتن را هم دوست بدارد و شاهکاراصلی همین جاست، به معنای مرسوم و دم دستی بوسیله همان معنا یورش می برد و بین دوست داشتن با دوست داشتن فاصله ایجاد می کند و به قول امروزی ها شالوده را می شکند. یعنی ما با دوسوی یک پدیدار شناختی روبرو می شویم، دوست داشتن را که سویه ای ذهنی است یک بار در سویه عینی ویک باردر سویه ذهنی با حرکتی شبیه تشخیص و به اصطلاح قدما استعاره مکنیه تجربه می کنیم، هر چند هر دو ذهنی است اما ما را وادار می کند بین این و آن فاصله بگذاریم.

در جنبه ی ترسناک انار
انجیر
و زیتون
با تصویری نامتعارف که تنها جنبه تصویری دارد روبرو می شویم ( جنبه ی ترسناک انار ) اما با عبورهایی چند گانه از عناصر مختلف ذهن مخاطب را با این مفهوم آشتی می دهد و در پایان دیگر انار، انار نیست و با انار فاصله ای معنا دار می گیرد :
در جنبه ی ترسناک انار
انجیر
و زیتون
روی قلبت
روی گل
روی امیدواری های من
روی ترس
روی تو
درست روی تو
درست روی تو
فاصله بین عناصر ذهنی و عینی را بر می دارد ( انار ، انجیر، زیتون، قلبت، گل، امیدواری های من، ترس، تو ) همه در یک راستا قرار می گیرند و دچار عبورهایی مشابه می‌شوند و در این عبورها ترس، تو می شود، حالا تصویر نامتعارف جنبه ی ترسناک انار دیگر یک تصویر نمی ماند و تو می شود، فاصله می گذراد بین انار با انار و این فاصله گذاری با دیگران که در تصویر و سطر اتفاق می افتادند، کاملا متفاوت است، فاصله در طول روایت اتفاق می افتد.
جای دیگر می گوید:
موقع رفتنت
رفتنت را دوست داشتم
موقع آمدنت
تمام کائنات را

در این جور حرکت ها در ذهن ما فاصله گذاری در سویه معناست، بین رفتن و آمدن معشوق و یار و این در سویه رمانتیک کاملا قابل ابراز است اما مترجم توانسته این فاصله معنایی و بار رمانتیک را بردارد، رفتن معطوف می شود به خود فعلیت رفتن که همه چیز را به خود می کشد و به خود معطوف می کند، دو بار از رفتنت استفاد می کند
موقع رفتنت
رفتنت را دوست داشتم

اما در هنگام آمدن، همه کائنات و هستی درگیر می شوند، آمدنت دیگر در گیر فعل آمدن نیست، همه چیز می آید وقتی که می آیی، دیگر فاصله بین رفتن و آمدن از جنس معنای صرف نیست، دو سوی یک رفتار نیستند زیرا خروجی آن ها به شدت دور از هم است.

گاهی فاصله را بر می دارد، به اصطلاح قدما با ایجاد علاقه یا تعلیق در اینجا با علاقه کل به جز فاصله را بر می دارد و شاعرانه این کار را انجام می دهد، ردپای این گونه علاقه ها در نثر بیشتر نمود دارد اما در این جا به کار شعریت اثر آمده است. و فاصله را بر می‌دارد:
اما می ترسیدم ار خوکردن به تو
با این همه خندیدنت را دوست داشتم
و
دستمالم را تکان دادم
پشت سر قطاری که تو را با خود می برد

فاصله بین تو و قطار برداشته می شود، برای پشت سر قطار دستمال تکان می دهد گاهی این فاصله گذاری در طول و در نوع چیدمان روایت انجام می گیرد:

تا در بارش اولین برف روی دشت
زیبایی مرگ را
دوست داشته باشم
آن گاه که تو را در خودم می کشتم

یکی از تکنیک هایی که در ترجمه اثر دیدم اتفاق هایی نا همسان در یک ردیف دچار می‌شوند، و فاصله های ذهنی ما را دچار اختلال و سپس حذف می کنند و این حذف ها بی هیچ ردپایی از تکنیک در مسیر طبیعی زبان دیده می شوند، بیائید ببینیم در حذف فاصله ها چگونه شعر متولد می شود:

در کودکی
پرنده ها روی سفره مان می نشستند
فرشته ها به رویاهامان سر می زدند
و هر روز از جلوی خانه مان
- ماست فروش
پرنده ها و فرشته ها در یک عادت ذهنی غیر همجنس نیستند اما عبور هر روز ماست فروش دیگر شاهکاری است و در همان ردیف، فاصله های ذهنی ما را بر می دارند، حضور فرشته ها به رویای ما و نشستن پرنده ها بر سفره ما هم ردیف می شود با عبور ماست فروش.

شعری دارد به نام « در استانبول برف می بارید »، در این شعر عنصر تکرار فاصله می‌سازد:

روزها در کلاس
پشت کتاب جغرافی
شعرهایی برای تو می نوشتم
و شب ها
روی دیوارها
برای آزادی کشورم
شعارهای مرگ بر . . .
دقت بفرمائید جغرافی و سرزمین خودش، در حالیکه سرزمین واقعی اش شعرهایش بود و عشقش و این را نمی گوید بلکه نشان می دهد، همین سطر بارها تکرار می شود و در هر تکرار ما با شکل بیرونی دیوار نوشتن و نوشته های پشت کتاب جغرافی فاصله می گیریم.
و در آخر شعر ضربه اصلی را می زند، پیامی که شعر شده و از شعار دور گشته:

اما هیچ کس نمی دانست
که شعرهای زیبا را من می نوشتم
- پشت کتاب جغرافی
که روی دیوار شما من بودم که « مرگ بر » می نوشتم
- و فرار می کردم
اما
یک بار هم نتوانستم روی دیوار شما بنویسم
تو را دوست دارم
آن روزها روی دیوار
این چیزها را نمی نوشتند

در اینجا با تکرار همه چیز دگرگون شد « مرگ بر » دوستت دارم شد، جغرافیا ذهنی شد و سرزمین و کشور چیز دیگری شدند.
در شعر « در خاطر منی » همین تکنیک که از تکرار فاصله می سازد دیده می شود، در کل می خواهم بگویم این ها اتفاقی نیست و ریشه در آگاهی و شاعرانگی مترجم دارد.

چشم هایت می آیند
و می گذرند از درون من
- چونان خورشیدی
که آب می نوشد از غروب دریا
چند سطر دیگر می گوید:
مرگ آسان است
آسان
اما تو
مثل خون در من خواهی ماند
و با چرخشی اندکی در زبان همان چشم ها به جای آن که از بیرون بیایند، از درون به بیرون می جهند، در حالیکه در قسمت اول شعر چشم ها در حال گذر بودند. با همان تصویر آشنا و رمانتیک:
چشم هایت بیرون می آیند از درونم
مثل خورشیدی
که آب می نوشد از غروب دریا

این ها اتفاقی نیست، به ترجمه های دیگری نگاه کردم از همین شعرها از مترجمین دیگر، فاصله های زبانی کاملا آشکار است:

در یک سطر مترجم دیگری می گوید:
« که شب های شهریور
در چشمانت ساکن شدند »
که صرفا و به گمان من یک تصویر رمانتیک و ایستا است، مخصوصا با مفهوم سکونت ترجمه همین بند را از رضوان ابوترابی نگاه کنیم:
که در شب های شهریور
آمدند و در چشم هایت ایستادند
که خود گویاست و قابل قیاس نیست
در جایی رضوان ابوترابی می گوید:

افتادن را دوست داشتم
هر وقت که به یاد تو می افتادم

که بین افتادن و افتادن فاصله می گذارد، اما مترجم دیگری در ترجمه این بند می گوید:

« از پای افتادنم را
دوست داشتم
هر گاه تو را به یاد می آوردم »

و بسیاری دیگر که در این اندک نمی گنجد، در کل می خواهم بگویم، این کتاب جشنواره فاصله سازی های شاعرانه است . به رضوان ابوترابی تبریک می گویم بابت این ترجمه خوب و شاعرانه و در آخر هر چند نکته ای کلی است اما نمی توان از آن به سادگی گذشت و آن این است که به شعرهای رضوان ابوترابی و کلا شعر امروز ایران نگاه که می کنیم، هنوز که هنوز است تصویر یکی از ارکان سطر و گزاره است، اما به ترجمه همین کتاب وقتی به دقت نگاه می کنیم، هر شعر به عنوان یک استعاره و یک وضعیت نمود دارد و نشان می دهد که در ترجمه به خود متن بیشتر توجه شده تا ظرفیت شعر معاصر ما و این نکته ای شایان توجه و از ویژگی های ترجمه رضوان ابوترابی است.

سپاس
علی جهانگیری

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر:
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ارام
Iran (Islamic Republic of)
۱۵:۲۳ - ۱۴۰۱/۰۴/۲۸
خسته مباشيد