نگاهی به رمان پیراهنش چارخانه بود | یکتاپرس
معرفی کتاب/ یکتاپرس
صابری:گره افکنی وگره گشایی در داستان با تخیل قوی و نکته سنجی مولف در جای بسیارمناسب بارگذاری شده و همین امر بر جاذبه های داستانی برای مخاطب افزوده است.
کد خبر: ۹۶۶۸۴
۱۰:۰۰ - ۳۱ مرداد ۱۴۰۱

 پیراهنش چارخانه بود
یادداشت:محمد صابری

نگاهی به رمان "پیراهنش چهار خانه بود" اثر مهدیه نصیری فر

ارسطو انواع اثر ادبی را چهارگونه می داند: حماسی، غنایی، تراژدی و کمدی. ازین منظر پیراهنش چهارخانه بود  را می توان یک اثر تراژدیک معناگریز قصه گو دانست، قصه گویی ساده و صمیمی و شفاف که راوی اش یک زن اسیر در چنگال بی رحم فقر و تبعیض و نگاه مردسالارانه ی جامعه ی عقب مانده ست، جامعه ی به غایت سنتی، کوتاه نظر و دژم اندیش. انتخاب زاویه ی دید دست برای پرداخت قصه به درستی اول شخص انتخاب شده، اول شخصی که تمام تلاشش را به کار گرفته تا از خودگویی به دور باشد و تنها و تنها راوی آن چه را که بر او رفته باشد، به دور از هر گونه نقاب و پیچیدگی معمول ادبی.
در برشی ازین رمان می خوانیم:
"چطور می شود مادری که به یادگار از رحم خود دختر طفل معصوم خور را با تنی از باقی مانده لکه های خون به استقبال برای این دنیا با یک ملافه ای سفیدکهنه به دورش دعوت کرده و فرزندش را با سنگدلی تمام رها کرده باشد...مدام درگوشم زمزمه امروز می شد، حرفای تلخ ومشکوکی که سال ها غیرمستقیم شنیده بودم ولی درباورم نمی گنجید که سرنوشت خودم باشد وحتی او را به ناچار تامدتها به پرورشگاه سپردند مادری که سال ها ست که توی ذهن ما مرده ناگهان زنده شود، از زیرخاک بیرون بیاید؟!

این اتفاقات شبیه به فیلم های هندی شده بود و هضمش! برای من بسیار سخت بود و دردلم فریاد می زدم خانه  ام چقدر کوچک شده برای تنهایی هام". شخصیت های اصلی و فرعی نه سیاه سیاه و نه سفید سفیدند اما خاکستری هم نیستند چرا که هرآن را که می اندیشند به زبان می آورند و همه ی هم و غم شان را به کار می بندند تا در دسته بندی های رایج ادبی نگنجند و این صد البته از نکات بارز این داستان به حساب می آید.

از پارامترهای دیگر یک داستان مدرن صحنه پردازی درست با دوربین واژه ها و صدای بازیگران است که البته در این قصه جای بحث دارد. صحنه پردازی از مشخصه های بسیار مهم در یک اثر ادبی ست که معمولن در قصه های زنانه گوی وطنی خیلی به آن بها داده نمی شود.گره افکنی وگره گشایی در دو جای داستان با تخیل قوی و نکته سنجی مولف به درستی و در جای بسیارمناسب بارگذاری شده و همین امر بر جاذبه های داستانی برای مخاطب افزوده است.
در برشی دیگر از آن می خوانیم: "یکی از همین روزهای سخت که برای دیدن مامان سلطنت از خانه بیرون زده بودم وقتی رسیدم در منزلشان تا در زدم،آقابزرگم حسین آقا در رابازکرد سیگاری که گوشه لبش بود، مرابه حیرت انداخت چون شنیده بودم که مامان سلطنت سیگار را برای آقابزرگ جیره بندی کرده است درمقابل نگاه های حیرت زده من،بالذت به سیگارش پک می زد و می خندید.می دانستم ازاینکه فرصت پیداکرده تاسیگاری دود کند .چقدرخوشحال است. من سری تکان دادم وخندیدم او درحالی که سیگارش رامیان دو انگشتش داشت و می خندید،گفت: تو برو بالا من سیگار رو بکشم میام ! وقتی از پله هابالا می رفتم، به خاطرم می آمد که همیشه از وقتی که خودم را شناختم علاقه خاصی به پدربزرگم داشتم و یک جورهایی مراقبش بوده ام.

گاهی هم این اواخر خودم حمام می بردمش. آنروز بالا آمدن آقابزرگم طول کشید وقتی چند ساعت ازنیامدنش گذشت همه نگران شدیم. برای پیداکردن آقا بزرگ کل فامیل را خبر کردیم تاهمه جارا خوب بگردند.اما متاسفانه جست وجوها وسرکشیدن به جاهایی مثل بهشت زهرا، کلانتری ها و هرجا که لازم بود نتیجه نداد. آقابزرگ علاوه براینکه مبتلا به بیماری ریوی بود این اواخر دچار بیماری پارکینسون و آلزایمر هم شده بود. مامان سلطنت که همیشه سعی داشت حرف خودش رابه کرسی بنشاند برای مراعات حال پدربزرگ سیگارش راجیره بندی کرد. پدربزرگ که قانع نبود و معتاد به سیگار بود وتن به جیره بندی نمی داد. همین رفتار مامان سلطنت سبب شد تاپدربزرگ سعی کند از خانه وخانواده فاصله بگیرد. به این ترتیب همه جستجوهای ما و حتی چاپ کردن عکس پدربزرگ در روزنامه نتیجه نداد و نشانی از او به دست نیامد. درشرایطی که همه ما حسرت شنیدن صدای او را داشتیم و من به خصوص آرزو می کردم یک باره دیگر چهره پدر بزرگ راببینم.

درنبودنش بحث های تندی درخانه درگرفت وهرکس سعی می کرد دیگری را درمورد گم شدن پدربزرگ مقصر بداند. دامنه بحث ودعوا سر ناپدید شدن پدر بزرگ، روابط عمو هایم را نیز تیره کرده وهرگدام دیگری را در گم شدن بابابزرگ حسین ،مقصرمی دانست به همین سادگی پدر بزرگ ازصحنه زندگی ما دور شد و حالا هر وقت یادش می افتم بغض سنگینی می آید زیرگلویم و چشمانم پر از اشک می شود."

رمان "پیراهنش چارخانه بود" اولین رمان مولف بوده و نوید بخش روزهای بهتری را برای تالیف های جذاب تر به مخاطب می دهد. تک گویی های درونی شخصیت ها نیز از عینی تر شدن ذهنیت نویسنده خبر می دهد و همذات پنداری بیشتر مخاطب را به همراه دارد. با آن که جریان سیال ذهن را هنری جیمز ابداع کرد و ویرجینیا وولف و جویس از سرآمدان این مکتب نوپا در اویل قرن بیستم میلادی شدند اما صد سال پیش از آن در آنا کارنینا تولستوی بزرگ به آن پی برد و در کنار گوشه هایی نامحسوس ازین تکنیک استفاده کرد.
از دیگر نکته های قابل اشاره در این رمان، انتقال حس بسامد آمیزی رنگ های لباس شخصیت ها بود که با غربت و حزن و انده جاری در قصه، تاثیر زیادی در هم آفزایی و هم آوایی صداهای درونی شخصیت های قصه با مخاطب به همراه داشت.

انتهای پیام/

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر:
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۱۱:۴۴ - ۱۴۰۱/۰۵/۳۱
بادرود براط شما خوبان در یکتاپرس واحد ادبیات
با وتوضیح وتفسیر شما عزیزان کتاب حتمن جا دارد که خوانده شود .... کاش می نوشتید شیوه ی تهیه ی کتاب چگونه است
ارام
United States of America
۱۴:۲۰ - ۱۴۰۱/۰۵/۳۱
خوب بود