حرف که می زنم باران می بارد | یکتاپرس
صفحه نوشته های ادبی/ اختصاصی یکتاپرس
دریکتاپرس،مانند صفحه شعر،ستونی باز کرده ایم برای قطعات ادبی یا همان نوشته های با احساس.آثارتان را برای ما بفرستید تا در انتشار زیبایی سهمی داشته باشیم
کد خبر: ۹۸۳۴۹
۰۸:۰۲ - ۱۳ شهريور ۱۴۰۱

حرف که می زنم

گروه فرهنگ و هنریکتا، قطعات ادبی یا دلنوشته های با احساس از دیرباز در ادبیات ما جایگاه معتبری برای خود دارد. چندی پیش از نوشته های محمدرضا مهدیزاده چهره نام آشنای ادب معاصر منتشر کردیم و مورد استقبال قرار گرفت. یکی از افرادی که نوشته های ادبی و شعرهایش با استقبال خوب علاقمندان مواجه می شود مونا عطایی از شهر مردم خونگرم اهواز است. ما در اینجا یک نوشته ادبی به همراه یک شعر از عطایی می خوانیم و از امروز صفحه ای برای انتشار قطعات ادبی باز می کنیم و منتظر ارسال آثارتان می مانیم:

مونا عطایی: (حرف که میزنم باران می بارد)

_میشه حرف بزنی؟میشه اینقدر زل نزنی به پنجره؟
_چی دارم بگم....الان موقع حرف نیست که ...
_الان که نشستم پیشت بگو چی تو سرته؟
_تو سرم...هیچی...یه عالمه آدمه که راه میرن،نگاه میکنن،حرف،یه عالمه حرف میزنن. صبح ها میرن زیر لحافشون قایم میشن لال می میرن،شب که میشه انگار میخوان برن عروسی هی بهم تشر میزنن،هی حرف میزنن و راه میرن
_پ چرا اینقدر زل میزنی به پنجره؟انگار منتظری،چیزی!!!
_ها!... یکی از آدما سرم منتظره منتظر یه آشناست
یکی که انگار یه عالمه دوره...ولی من بهش میگم دور ِ نزدیک....کاش برسه روزی که ببینتش ،می ترسم از روزی که خسته بشه بره زیر لحاف و بمیره.
_چقدر حرفات غریب ِ ... فکر کنم خسته ای...نه؟
_منم منتظرم....انتظار آدم رو صبور میکنه...انتظار که قدیمی بشه مثل یه زخم قدیمی جاش درد میگیره...من از زخم انتظار می ترسم...

_____________________________________________________________

تن می دهی
به میراث کهنه ات
پس مانده ی گریه های شبانه ات
حواس عابر و باران را پرت می کنی
هزاران پرنده می مانند و
تشنگی بی راه...،
آیا...آنکه چراغ قرض می گیرد و
به راه می افتد
تیغ ِ تاریکی را می شکافد؟
پس آن درد سوخته ی ته مانده
که هنوز شعله دارد و می سوزاند
کی به حرف می آید؟
قلب که بیخود دیوانگی نمی کند
کسی باید باشد
تعبیر لبخند آمیخته به غم را بداند
به یکباره خاموش کند جهان را
با مکث ِراسخ
و بخواباند تو را،به لذتی
هرچند کوتاه
هرچند دزدکی،از همه ی آنان که
روحت را تکه تکه کرده اند
غم را ببخشد به روشنی ِناپیدا
شادی را پس دهد به گریه های ناگاه
اما...تنها
به یاد بیاور که تنهایی
و رنج این تاریکی
بیداری توست.

مونا عطایی

________________________________________

انتهای پیام/

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر:
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
ارام
United States of America
۱۴:۰۰ - ۱۴۰۱/۰۶/۱۳
افرين