عشق، گفتمان بلند دیگری ست | یکتاپرس
صفحه شعر یکتاپرس/ رضوان ابوترابی
با شعرهایی از: محمود معتقدی/ هرمز علی پور/ نیما معماریان/محمود یزدانی/فاطمه اتحاد/عاتکه صفالو منزه
کد خبر: ۱۱۵۹۹۰
۱۰:۳۰ - ۲۱ بهمن ۱۴۰۱
#########################################################################################
عشق
####################################################################################
عشق،

محمود معتقدی

از دوست داشتن
تا دوست داشته شدن
آه !
مثل همیشه، آسان نیست
خود اما
از انکار روز های جهان، شروع می شود
فصلی دیگر
بر شانه های همین خاک خواهم نوشت!
تنها صدای تو بوده است

-----------------2-------------
یک نمای نزدیک
از صدای رویاهای تو
دارد به گوش می رسد
از سوی دیگر
می توانی آواز تشنه ی 
یک پرنده باشی
این عاشقانه گمشده
در تو، روایت دیگری دارد
 کمی هم، به هوش باش!
---------------3---------------------
سفر به واژه های عاشقانه
و لبخندی به روایت همیشه سرخت 
نگاه سبز تو
هنوز بوی سیب می دهد
ریشه های جغرافیایی به رویای تو چنگ می زند
می‌خواهم 
از پی بخشی از آواز های جاودانه ات 
خودم را دوباره پیداکنم
چه حس کودکانه ای، چهره به چهره پیش می تازد؟
این آخرین گذرگاه کوچکی ست
که با روزهای تو می گذرد
یادم باشد
عشق، گفتمان بلند دیگری ست،
میان همه ی حافظه های جامانده ات
باورش کن

###############################
عشق،

هزمز علی پور

حالا می‌توانم با خیال راحت
لبخند تو را در یک روز برفی
تا هرچه دلم بخواهد نگاه کنم
از تنوع و رنگ لباس
تو را تحسین
که در چشم‌ها چیزی‌ست که
نامی برای‌اش پیدا نکرده‌ام هنوز
سخت اما بگیرند
با من که اینطورند
بعد تکلیفم با خنده‌ای که
مرا در تعلیق نگه می‌دارد چیست
نمی‌دانم که می‌پرسم
از کی اما باز نمی‌دانم و نمی‌پرسم

-----------------2---------------------

رنگ‌ها زندگی خصوصی خود را دارند
ما عادت کرده‌ایم اما
صفت‌هایی به اشیا بدهیم و
رنگ‌ها و
آجر و سنگ‌ها
مثل اتفاقی که
در فاصله‌ی دو نقطه از
یک پاره‌خط می‌افتد
و تنها خود ماییم که در آن
نه دست داشته و
نه این که خبر

تپه‌های مصنوعی
اعصاب اسب و گوزن واقعی را
به هم می‌ریزد

#################################

عشق،

نیما معماریان

در تنهایى من و تو
نبودنت چقدر مى تواند سهیم باشد
در سرد شدن چاى روى میز چطور؟!
بیدار مى شوم
میان سرفه هاى عمیق و دود
میان سکسکه هاى ممتد...
و خانه اى که تو را ندارد
نشسته ام روى تخت
کنار پنجره
و بى خوابى میان مه گم مى شود
دستى که در خانه نمانده است
به کتف هایم ضربه مى زند
مى چرخد در اتاق
و مى پرسد
نبودنش چقدر مى تواند
در سرد شدن چاى عصرانه ات سهیم باشد؟

---------------2------------------

اصلاً سخت نیست
پنهان کردن‌ت در کشو
سخت نیست
فراموش شدن‌ت در خانه...
تو فقط یک قاب عکسی که می‌شود
جابه‌جایت کرد

------------3-----------------

پنهان كرده‌ام عكس‌هايت را
و چيزى از چهره‌ات به‌خاطر ندارم

بر‌مى‌گرديم به گذشته
به جايى نزديك رودخانه
- كه در عكس ايستاده است -

برمى‌گردم به دوربين
تو را كالبد‌شكافى مى‌كنم در نگاتيوها
و دوست ندارم
از انعكاس چهره‌ات چيزى بدانم
در لنز
در چشم‌هاى عكاس

مهم، خورشيد بالاى سرت بود
كه سايه‌ات را در رودخانه غرق كرد
حالا بيرون بيا از عكس
و در آلبوم قدم بزن

###############################

عشق،

محمود یزدانی

دوست بر من می‌زند خنجر ز دشمن زودتر
شمع صبحم می‌کِشد از تیغ ، گردن زودتر

بوی یوسف‌زارِ مستی بر مسیحا می‌رسید،
گر به چاکِ پیرهن می‌دید سوزن زودتر

هیچکس بی دامنِ تر نیست لیکن پیش خلق
پرتوش پایان پذیرد پاکدامن زودتر

گردن‌آویزِ تو از حالِ حمایل باخبر
باز کن آغوش و از ما جان‌گرفتن زودتر

قندِ لب‌های نمک‌دانِ شراب‌آلوده‌ات
روزه‌ام را می‌دهد فرمان که بشکن زودتر

ذره‌‌وار از صبح خورشید تو در رقص آمدم
کاش چشمان تو می‌آمد به روزن زودتر

آسمان آتش بگیرد قرعه را بد می‌زند
یا شما دیر آمدی سی سال یا من زودتر

-----------------2---------------------
من حبابم با عدم یک دم مسیحا فاصله
نیست در طغیان ما با شور دریا فاصله

از دل بی‌تاب ما دوری کند اندوه او
سیل از ویرانه‌ دارد هیچ آیا فاصله ؟

کاشکی بر چشم‌هایت مصرعی راهم دهی
مثل یک بیت است بین ما دریغا فاصله

«ان یکادی» خوانده‌ام بر شورچشمانت ولی
چشم سبزت را بگیر از مار کبری فاصله

مخملِ گیسویتان بی‌خواب وقتی می‌شود
سایه‌روشن دارد از آرامش ما فاصله

هر نفس سوزد دلم از ضجه‌های جانگداز
سینه‌ام گیرد اگر از برق سودا فاصله

ظاهراً ابن سلام از شوق لیلی سرخوش است
ماه را دریا بغل کرده ولی با فاصله

کاشکی پل‌های عالم بشکند یک‌بارگی
تا نبیند کس نشانی از سفر یا فاصله

###############################

عشق،

فاطمه اتحاد

زمین نخورده، نمی داند از چه می گویم
چگونه خوب شود جای زخم زانویم

غریبه زخم اگر زد که جای شکوه نبود
چگونه دسته ی خود را بُرید چاقویم!

از این شمار ستاره در آسمان دلت
عجیب نیست نیاید به چشم، سوسویم

جواب حسرت زلف مرا چه خواهی داد
که جای دست تو برف است سهم گیسویم

به سخت جانی خود غرّه بودم اما حیف
غم فراغِ تو یَل بود و بُرد از رويم

مپرس حال دلم را ، نمانده امّيدی
خدا کند برسد قبل مرگ ، دارویم

----------------2-----------------------

اینکه جانش بر لب آمد، دَم نزد نامش دل است
بند بر این چینی صد تکّه ام بی حاصل است

درد وقتی می رسد بر استخوان مرهم چه سود
مرگ گاهی حدِ اعلایِ شفای عاجل است

آنچنان پاشیده ام از هم که حتّی سایه ام
روی برمی تابد از من، سمت دیگر مایل است

جزر و مدهای فراوان دیده ام اما دریغ
دیر فهمیدم که اقیانوس غم بی ساحل است

گرد شمع یار گردیدم نفهمیدم طواف
بر حَرَم اندازه دارد، بیش یا کم باطل است

درد دارد سیلی بی مهری از دشمن، ولی
از رفیقان پشت پا خوردن دو چندان مشکل است

تلخ پایان یافتم از خویش می پرسم مدام
عقل دوراندیش یا قلب سبکسر قاتل است؟؟

باز دندان بر جگر بگذار دل ، پرهیز کن
تر نکن لب، آب وقتی از سرِ چشمه گل است

###################################

عشق،

عاتکه صفالو منزه

کوچه اما
دراز به دراز افتاده است
به فکر پاهایی
که نرفته اند
که برنگردند
8
فراموش کردنت
حافظه ای قوی می خواهد
و من
ضعیف تر از آنم
که خودم را فراموش کنم
----------------------2--------------------
از من شعر
از تو سکوت
از من عاشقانه هایی که برایت نخوانده ام
از تو گوشی که پر است
ارز نگفته هایی که بارها گفته ام
من به چیزهای زیادی ایمان دارم
به پلک هایم که هی می پرند
به چمدانی که سال ها بسته ای
و این که هیچکس شبیه تو نیست
به تمام راه هایی که نرفته ایم سوگند
جاده واژه ای ست
که فقط
حافظه ی کفش ها آن را درک می کنند

#################################

انتهای پیام/

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر: