زندگی دوست دارد هنوز زنده بمانَد | یکتاپرس
صفحه شعر یکتاپرس/ رضوان ابوترابی
باشعرهایی از: قیصر امین پور/ سید مهدی نژاد هاشمی/ رضا محمد زاده / محسن محمدی/ مریم گمار/ ساحل خدمتگزار / رویا قنبری وزهرا نظری
کد خبر: ۱۲۸۴۲۴
۱۰:۴۴ - ۱۶ خرداد ۱۴۰۲

زندگی دوست دارد هنوز زنده بمانَد

*****************************************

زندگی دوست دارد هنوز زنده بمانَد

قیصر امین پور
گرچه چون موج مرا شوق زخود رستن بود
موج موج دل من تشنه ی پیوستن بود

یک دم آرام ندیدم دل خود را همه عمر
بس که هر لحظه به صد حادثه آبستن بود

خواستم از تو به غیر از تو نخواهم اما
خواستن ها همه موقوف توانستن بود

کاش از روز ازل هیچ نمی دانستم
که هبوط ابدم در پی دانستن بود

چشم تا باز کنم فرصت دیدار گذشت
همه ی طول سفر یک چمدان بستن بود
-----------------(2)----------------------
شعاع درد مرا ضرب در عذاب کنید
مگر مساحت رنج مرا حساب کنید

محیط تنگ دلم را شکسته رسم کنید
خطوط منحنی خنده را خراب کنید

طنین نام مرا موریانه خواهد خورد
مرا به نام دگر غیر از این خطاب کنید

دگر به منطق منسوخ مرگ می خندم
مگر به شیوه ی دیگر مرا مجاب کنید

در انجماد سکون ، پیش از آنکه سنگ شوم
مرا به هرم نفسهای عشق آب کنید

مگر سماجت پولادی سکوت مرا
درون کوره ی فریاد خود مذاب کنید

بلاغت غم من انتشار خواهد یافت
اگر که متن سکوت مرا کتاب کنید

**********************************

زندگی دوست دارد هنوز زنده بمانَد

سیدمهدی نژادهاشمی

هیچ کس نگفت
شلوغی می تواند آدم را از پا در بیاورد
بیگانه
آنقدر بیگانه که می شود اسم کتاب رمان باشد
میان قفسه ی آدم های خاک خورده
راست می گویند
نهنگ ها در آب خودکشی نمی کنند
زندگی با زندگی
مرگ با مرگ
بیا انتهای این طرز فکر باز باشد
آدم ها
آنقدر که خودشان را در میان جمع خودکشی می کنند
تنهایی به تنهایی کاری از دستش بر نمی آید
تنهایی دوست دارد
یک نفر دستش را بگیرد
به پارک ببرد
به کوهستان
یا حتی دره ای که آبشار دارد
موهایی که تا شانه کوه بالا آمده اند 
در دریا آرم بگیرند
پلک که بهم می زند
دریا بخواب می رود
کشتی ها به وهم
ملوانان به کافه های بندرگاه
ولی
فانوس های دریایی، سرجایشان می ایستند
آفتابگردان ها
آفتاب پرست ها را دوست دارند
دوست دارند آدم ها رنگشان با شرایط محیطی عوض شود
تنوع زیستی
آدم های یکنواخت در شلوغی به چشم نمی آیند
راست می گویند
آب بر آتش بریزی که چه؟
مرگ را به زندگی برسانی که چه؟
سرت را پایین بینداز
نه آنقدری که به دیوار بخورد
به هیچ دردی نمی خورد
زیبایی را نبینی
زندگی را که نادیده بگیری نمی ایستد خوب فکرهایت را بکنی!
راه بیفتد
به مسیر خودش می رود
در شلوغی مترو گم شود
گاه نمای مرگ را به تقویم اضافه نکن
زندگی دوست دارد هنوز زنده بماند

********************************

زندگی دوست دارد هنوز زنده بمانَد

محسن محمدی

دو خلسه گاه، دو منظومه ی سیاه، سیاه
دو جان پناه، دو زیباتر از ستاره و ماه

دو پنجره به خورشید نور می بخشند
دو آسمان، که پر از ابر می شود گهگاه

دو چشمه عشق، دو دریا نجابت ازلی
دو راهبه که نمی آورند رو به گناه

عجیب غرق دو چشم سیاه مست توام
دریغ ، سهم غریقت نبود نیم نگاه

نه اینکه با منِ ناچیز، این چنینی و بس
که زیر پای تو دیدم هزار شاهنشاه

گذشتن از تو ولی کار من نبوده و نیست
هنوز اول این قصه ایم، اول راه

هزار مرتبه عشق مرا که پس بزنی
شروع می کنم از نو، دوباره بسم الله

--------------------(2)----------------------

به غیر داغ فراقت چه مانده است برایم؟
مگر ز غم بنویسم، مگر ز غم بسرایم

دلیلِ ماندنِ من چیست، بعد رفتنت ای جان؟
خداکند نشود از پسِ غم تو بر آیم

به استغاثه نوشتم، قدم گذار به چشمم
در التماس قدم هات مانده صحن و سرایم

همیشه چشم به راه توام، به هیبت بسمل
مگر به لطف تو ای مرگ، از این خیال درآیم

دعا کنید برایم، دعا کنید که امشب
شبیه این غزل غمگنانه ام به سر آیم

********************************

زندگی دوست دارد هنوز زنده بمانَد

رضا محمدزاده

دنیا مجازی
آدم ها مجازی
عشق ها مجازی
ای وای که دیگر
دود سیگار هم
دردی از ما دوا نمی کند
من به آه کشیدن خود هم
شک دارم
------------(2)------------------
دیگر حتی
به سایه ها هم فکر نمی کنم
چه برسد به خیالی که بعدِ رفتنت
به خواب ببینم
شاید تو
کسی را شبیه من
برای کشتنم اجیر کرده باشی
این روزها
روی آینه را می پوشانم
خدا را چه دیدی
شاید همین منِ آینه
با دست هایش
آنقدر گلویم را بفشارد
که حتی همین خاطره تنهایی هم
لکنت گرفته
برایم شعر نشود

*******************************

زندگی دوست دارد هنوز زنده بمانَد

مریم گمار

ای ستاره ی مست
نشسته بر استخوان شب
بگو چطور ریشه گرفتی  از بطن آسمان
در ریزش  این همه درد

نمی بینی که دریچه ها
متن را طرد می کند

حالا بگو
به کدام روزنه بگریزم؟
که ابر بر سرم آوار نشود
وخواب پوسیده زمین به مرگ نرسد

بگذارپوست بیندازد گونه ی درخت !
در این فصل بی سایه
ومن برگردم به بند ناف
 به برگ های بهار
که لب های این قرن به لکنت افتاده

کلمات به دست شکوفه می رسید
اگر پای  دشت ترک بر نمی داشت.

------------------(2)--------------------

ایستاده‌ام بر پیشانی آفتاب
و نام تو مرور می‌شود
بر حروف ناتمام کلمه
کنار یاکوبسن، بارت و سوسور
تو می‌رقصی بر اندام شعر

بگو چطور شاخه بچکانم کنم از نور
وقتی نشسته بر حنجره‌ی باد
و گوش کلمات را پر می‌کند

نگاه کن!
فقط تو می‌توانی
قدم بزنی
بر شانه‌های این تاک
و از حافظه خورشید پاک نشود

حالا دست می‌شویم از حروف بی‌ربط
و چشم می‌چرخانم به عبور چشمه
که انعکاسی از زیبایی توست

بگو لبخندت چند وجهی‌ست که
امان از آفتاب ‌‌بریده

----------------(3)----------------------

بیرون می زنم از اندام خاک
و تونل شب را پس می‌زنم
اگر چه، آفتاب دیروز نمی‌شوم

*******************************

زندگی دوست دارد هنوز زنده بمانَد

ساحل خدمتگزار

در ذهن ام جوانه زده ای
ریشه ات به قلبم رسیده
و اکسیر در پوست و استخوانم
تو همیشه خواهی ماند در من
--------------(2)-------------------

کمی تاریک کمی روشن
تعادل راز این دشت است
و احساس رهایی
در میان قلب های معتدل
آرام می نشیند
و ما سبکی برای عشق می یابیم
در سایه تماشا می کنیم
نوری که می‌تابد
و شاید اتصال روح
با معبود
تنها راه برگشت است
------------(3)----------------
زمان
تند گذر می کند از شیاری
که فاصله ها برای ما خواب دیده اند

*******************************

زندگی دوست دارد هنوز زنده بمانَد

رویاقنبری 

پرسه می زدم
غروب را
با چشم هایی که در خود بهار داشت
و مدام باران را به خیابان می کشاند
خیابان عطر روزهای رفته بود
عطر ساعت شش عصر
که در ازدحام آدم ها بود اما گم نمی شد
نمی دانستیم
دوستت دارم در غبار شلوغی چهار راه ها گم خواهد شد
همان جا
دست بردیم
در تقویم
به شاخه ای رسیدیم که خشک شده بود
و برگی زرد
از کمر درختی جوانه می زد
---------------(2)----------------

دلتنگیِ من
از غروب جمعه نیست
ندارمت...!

*******************************

زندگی دوست دارد هنوز زنده بمانَد

زهرا نظری

کاش کسی مرا در تنگی بیاندازد
من سال هاست سقوط کرده ام
از پنجره ی اتاقی
که در آن  شنا می کنم بی آب
راستی
ماهی ها به کجا سقوط می‌کنند از دریا
یا مردگان از گور به کجا؟!

خستگی این سقوط نمی رود از تن
جز با مرگی دوباره
و مرگ بوی گل های ته دره را می دهد...
برای من
که دره را همیشه
بیشتر دوست داشتم از کوه
و تنگ های قدیمی خانه ی مادرم بوی  دریا
کاش کسی مرا در تنگ بیاندازد
-------------------(2)-----------------------------

در کدام جهان دست به موهایم کشیدی
که اینجا باد می رقصد از سر انگشتان تو میان موج موهایم
من اینجا می خندم و
آنجا می شکفد هزار شکوفه ی وحشی گیلاس
چشمانم را می بندم
و
طلوع می کنم
در میان دستانت
پس از دلهره ی آخرین پیچ جاده ی چالوس...

***********************************************

انتهای پیام/

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر: