به گزارش گروه فرهنگی یکتا پرس، تنوع فیلم های ژانر علمی تخیلی به گستردگی کل کیهان است. از زمانی که پیشرفت تکنولوژی در حد ساختن یک تلسکوپ ساده بود که میتوانست آسمان را برای ما بشکافد، ما همواره از پیشرفت تکنولوژی برای محقق کردن رؤیاها و کابوسهایمان استفاده میکردیم. امروزه یک یا دو سفینه فضایی میتواند یک فیلم ژانر وسترن را به یک فیلم علمی تخیلی تبدیل کند و یک فرایند تجربی تنها چیزی است که یک درام عاشقانه به آن نیاز دارد تا به یک داستان علمی جذاب تبدیل شود.
به این دلیل است که رتبهبندی بهترین فیلم های علمی تخیلی تاریخ نهتنها کار دشواری است، بلکه حتی میتواند واکنشهای منفی نیز به همراه داشته باشد. احتمال اینکه فیلم موردعلاقه شما در این فهرست نباشد یا رتبه بالایی به خود اختصاص نداده باشد، زیاد است. بسیاری از فیلم های بسیار موفق تاریخ مانند فیلم آواتار در این فهرست قرار نگرفتهاند. فیلم های دیگری مانند لبه فردا با وجود اینکه ترکیبی فوقالعاده از مفاهیم مختلف و شخصیتپردازی قوی بودهاند. اگرچه برخی از کارگردانها مانند اسپیلبرگ فیلم های متعددی در ژانر علمی تخیلی ساختهاند.
این فیلم قطعا یک فیلم وسترن است که در فضا اتفاق میافتد، اما هیچکدام از فیلم های وسترن نتوانستهاند مانند جنگ ستارگان کسبوکار فیلمسازی را متحول کنند. تأثیری که جورج لوکاس روی فیلم های دیگر داشته، بهخاطر عشق او به داستانهای کلاسیک و تواناییاش در طراحی شخصیت قاتل بوده است. سالهای نخست تولید جنگ ستارگان دورهای بود که موانع زیادی در راه خلاقیت و موفقیت مالی وجود داشت، اما لوکاس همه انرژیاش را بهکار گرفت تا این فیلم مهیج فضایی را بسازد و آن را به یکی از بهترین فیلم های علمی تخیلی تاریخ تبدیل کند.
دیوید کراننبرگ از آغاز کارش با ایجاد همدلی با مخلوق عجیبوغریبش بهشدت درخشید. او یکی از مستحکمترین رابطهها را میان مخاطبان و جف گلدبلوم ایجاد کرده است. جف برای آزمایش کردن یک دستگاه انتقال سریع عجله زیادی داشت و همین باعث شد در اثر یک جهش، DNAاش به DNA یک مگس خانگی تغییر کند. تبدیل شدن او به یک مگس بسیار دردناک و عجیب است و نقطهقوت فیلم در انتقال این درد نهفته است؛ نه اینکه شما را با هیولایی مواجه کند که در آرزوی نابودی آن باشید.
بیاید با این واقعیت روبهرو شویم: ما در نهایت همهچیز را نابود خواهیم کرد. فیلم سیارهی میمونها یکی از سناریوهای ممکن، درباره نابودی تمدن بشری را بهتصویر میکشد. چهار فضانورد، زمین را در سال ۱۹۷۲ ترک میکنند و به یک سیاره ناشناخته پا میگذارند. آنها در این سیاره متوجه وجود زندگی عادی انسانی و حاکمیت نوعی از هوش میشوند. در این سیاره میمونهای ستیزهجویی زندگی میکنند که باور دارند خودشان را از انسانهای کودن بالاتر کشیدهاند. شما احتمالا نسخه بازسازیشده فیلم را بهتر میشناسید، اما قدرت این فیلم در جزئیات آن و بهویژه شخصیتپردازی قوی و ملموسِ میمونها نهفته است. سیاره میمونها به داستان حضور انسان روی کره زمین اشاره میکند تا پیشفرضهایی را که درباره جایگاه ما در جهان وجود دارد، آشکار کند.
جان کارپنتر در این فیلم ترسناک که در قطب جنوب اتفاق میافتد روی ترس ما از موجودات ناشناخته انگشت میگذارد. بیگانگان؟ ممکن است. موجوداتی انگلی که تغییر شکل میدهند و از جایی بیرون از کره زمین وارد شدهاند و این شرایط را بسیار بدتر میکند. این موجود بیگانه پس از چند دهه مدفون بودن در قطب جنوب زنده مانده است و اکنون در جایی قرار دارد که انسانها و موجودات زنده کمی در آن زندگی میکنند و میتوانند نقش میزبان را برای آن بازی کنند. کارپنتر از کورت راسل، کیت دیوید و مجموعهای از شخصیتهای ترسناک استفاده کرده است. در این محیط منجمد هیچ کس نمیتواند بفهمد افراد آلوده شدهاند یا خیر. جلوههای ویژه ترسناک این فیلم را بسیار زنده و صحنههای درگیری و جنونآمیز جذابیت فیلم را بیشتر کرده است.
انتهای پیام/