آداب و رسوم مردم شهرستان سلماس | یکتاپرس
شهرستان سلماس. شهرستان سلماس یکی از شهرستان های هفده گانه استان آذربایجان غربی است که در قسمت شمالی استان واقع شده و مرکز آن شهر سلماس است.
کد خبر: ۵۱۸۴۴
۰۳:۰۰ - ۱۵ شهريور ۱۴۰۰

 شهرستان سلماس

به گزارش گروه فرهنگی یکتا پرس، شهرستان سلماس یکی از شهرستان های هفده گانه استان آذربایجان غربی است که در قسمت شمالی استان واقع شده و مرکز آن شهر سلماس است.سلماس بین 44درجه و 22دقیقه تا 45درجه و 10دقیقه طول شرقی از نصف النهار گرینویچ و بین 37درجه و 54دقیقه تا 38درجه و 25دقیقه عرض شمالی از خط استوا واقع شده است .شهرستان سلماس از سمت شمال با شهرستان خوی (بخش های قطور و مرکزی) از سمت مشرق با شهرستان شبستر (بخش انزاب با مرکزیت شهر تسوج) و در یاچه ارومیه از سمت جنوب با شهرستان ارومیه (بخش های انزل با مرکزیت شهر قوشچی و بخش صومای برادوست با مرکزیت شهر سرو ) و از سمت مغرب با کشور ترکیه به طول 85کیلومتر هم مرز است. مساحت کل شهرستان سلماس 2544کیلومتر مربع می باشد که 8/6 درصد مساحت استان و از نظر وسعت پنجمین شهرستان استان آذربایجان غربی می باشد. 

اعیاد وجشنها:

اعیاد و جشنها از جلوه های فرهنگی معنوی و نمودی از فلسفه حیات و دنیا نگری و ویژگی های روانی , ذوقی و زیبا شناسی و عشق و اشتیاق خلق ها برای زندگی بهتر در گذر سده ها هستند.

چهارشنبه سوری:

دو شب چهارشنبه نیمه دوم بهمن ماه را چهارشنبه دروغی می نامیدند جوانان و بزرگترها آنها را جدی نمی گرفتند بچه ها با اندکی آتش روشن نمودن و با مختصر امکانات آنرا جشن می گرفتند و در واقع به استقبال چهارشنبه های بعدی می رفتند ولی چهارشنبه های اسفند ماه هر چهار تا رسماً جشن گرفته می شد و جوانان و بچه ها با تمام امکانات آتش بازی نموده و شادی می کردند ولی چهارشنبه آخر حال و هوای دیگری داشت و از چند روز قبل نه تنها جوانان و بچه ها بلکه تمام افراد خانواده خود را برای این جشن ملی مهم آماده می نمودند برای تهیه وسایل آتش بازی خیلی تلاش می نمودند مثل آن بود که آن روز باید یک حمله مهمی شروع کنند همه خود را به فش فشه , طپانچه و بمب های دستی, ترقه و غیره مسلح می نمودند از بعد از ظهر روز سه شنبه جشن با دهل و سورنا شروع می شد همه لباس نوی می پوشیدند  دهل زن همراه با سورناچی در خیابانها مشغول نواختن می شدند و مردم از زن و مرد , پیر و جوان دور آن جمع می شدند. مردها به تنهائی و گاهی دسته جمعی می رقصیدند . عصر با گرگ و میش شدن هوا در بام ها آتش روشن می شد و مهماتی که جوانان چند روز تدارک دیده بودند بکار گرفته می شد شعله های آتش از بامها زبانه می کشید و صدای شلیک گلوله های طپانچه و دیگر وسایل آتش زا از همه طرف به گوش می رسید و در تمام خانه ها برای شام پلو و خورشت آماده می شد و بچه ها بیشتر از این بابت خوشحال بودند که آن شب پلو خواهند خورد زیرا همانگونه که قبلاً نیز گفته شد سالی یکی دو بار بیشتر برنج مصرف نمی شد.

مراسم ناو:

صبح روز آخرین چهارشنبه قبل از طلوع آفتاب همه مردم از زن و مرد و پیر و جوان از آبادی بیرون آمده و در محل معینی که آب بره آسیاب معروف به آسیاب (جهودلر) بود گرد می آمدند دخترهای دم بخت از روی آبی که از آب بره جاری بود می پریدند و می گفتند (آتل ماتل چهارشنبه بختیم آچل چهارشنبه) و در طرفی هم دهل زن و سورناچی زنان عده ای را دور خود جمع می کردند بعضی ها می رقصیدند و جوانان مقداری از وسایل آتش بازی را که از شب قبل برای این مراسم کنار گذاشته بودند بطور دسته جمعی بکار می بردند . بعد از طلوع خورشید همگی به خانه های خود برگشته و صبحانه صرف می نمودند و صبحانه آن روز اغلب نان روغنی بود که در خانه خود می پختند و اغلب با حلوای خانگی همراه بود.

مراسم دوز:

در زبان ترکی به محل هموار (دوز) گفته می شود . اما در محل به مراسمی اطلاق می شود که ذیلاً شرح آن می پردازیم. بعد از مراسم ناو و صرف صبحانه حدود ساعت ۹ به بعد ازمردم دسته دسته از شهر خارج شده و به محل وسیع و همواری به نام قبرستان آغداش می رفتند و دور هم جمع می شدند این مراسم هم با دهل و سورنا و رقص و بادام بازی بچه ها تا ظهر ادامه پیدا می کرد ولی جالب ترین صحنه این مراسم که در مراسم های دیگر دیده نمی شود اسب سواری و اسب دوانی بود هر کس اسب خود را برای این مراسم با شستن و زینت دادن و غیره آماده می نمود و در موقع معین وارد میدان می نمود هر کس سوار بر اسب دور مردم به جولان می زد و گاهی هم سواران با هم به رقابت می پرداختند نا گفته نماند که گاهی میان این دلخوشی ها و جشن ها بعضی ها به دلایل مختلف از جمله مستی یا غرور جوانی جنگ و دعوا به راه انداخته زد و خوردهائی پیش می آوردند . این مراسم تا ظهر ادامه داشت موقع ظهر مردم دسته دسته به خانه های خود بر می گشتند . آن روز تقریباً در همه خانواده ها آش کلم یا (کله دوش) بود و به این ترتیب مراسم چهارشنبه سوری خاتمه می یافت.

سیزده بدر:

در این روز بعضی خانواده ها اگر هوا مساعد بود از صبح با تمام افراد خانواده یا دو خانواده با هم به باغ و یا به دامن صحرا می رفتند و ناهار را در آنجا خورده و عصری بر می گشتند و بعضی بعد از ظهر به صحرا رفته پس از گردش , عصر بر می گشتند معمولاً مردم در صحرا بطور پراکنده گردش کرده یا دو و سه خانواده با هم دور هم جمع می شدند.

عید فطر:

اغلب مردم بعد از ظهر ما قبل عید برای فاتحه خوانی به قبرستان می رفتند و در فاصله ی عید نوروز تا عید فطر اگر فردی از خانواده ای فوت می کرد مثل عید نوروز مردان خانواده با اتفاق عده ای از فامیل نزدیک و دوست و همسایه ها بر سر قبر متوفا حلوا برده پس از فاتحه خوانی یک نفر حلوا را بین حاضرین بر سر قبر تقسیم می کرد زنها هم بر قبرستان می رفتند و منتهی بردن حلوا و تقسیم آن جزء وظیفه مردها بود این روز (روز قبل از عید فطر) را هم روز عارافا می نامیدند . روز عید صبح زود عده ای در مسجد جمع شده و نماز فطر می خواندند و بعد از نماز هر کس نسبت به قدرت مالی خود مبلغی پول به ملا می داد و مسجد را ترک کرده به خانه می آمد پس از صرف صبحانه مردها برای فاتحه خوانی به خانه تمام خانواده های عزادار که در فاصله عید نوروز تا این روز کسی را از دست داده بودند می رفتند و بعد از ظهر هم نوبت زنها بود که برای فاتحه خوانی و عرض تسلیت به آن خانه ها می رفتند . معمولاً در بیرون از خانه در کوچه و خیابان آنان که همدیگر را می دیدند عید فطر را تبریک می گفتند کمتر کسی برای عرض تبریک عید فطر به خانه دیگری می رفت . در این روز کمتر کسی کار شخصی خود را تعطیل می کرد و همچنین برای روز عید فطر اکثر خانواده ها حلوا درست می کردند و برای صبحانه حلوا و فطیر می خوردند.

عید قربان:

تنها مراسم این روز قربانی کردن گوسفند یا گوساله بود آنهایی که حاجی بودند حتماً باید گوسفند یا گوساله ای قربانی می کردند و گوشت آن را بین مردم تقسیم می نمودند و گاهاً چند خانواده شریک شده گوسفند یا گوساله ای خریده و قربانی نموده و گوشت آن را بین خود تقسیم می کردند و بعد هر کدام از خانواده ها از سهمی که دریافت نموده مقداری را بین دیگر خانواده ها بخصوص خانواده های فقیر تقسیم می کردند در این روز کارهای شخصی تعطیل نمی شد و غذای مخصوص هم برای این روز وجود نداشت.

برگزاری مراسم عروسی:

معمولاً جوانی که خدمت نظام وظیفه را تمام می کرد در حقیقت به سن ازدواج می رسید والدین وی نیز خود را موظف می دانستند که برای او همسری انتخاب نمایند . زیرا جوان نه به فکر ادامه تحصیل بود (برای اینکه بی سواد بود؟) و نه دنبال پیدا کردن کار می رفت ( چون به همراه پدر خود شغل پدری را ادامه می داد) و نه به فکر خرید خانه و ماشین و اسباب زندگی بود و تنها برای زندگی او در خانه پدری یک اطاق ۴*۳ از گل و خشت و با کمترین هزینه ساخته می شد که فقط محل خواب عروس و داماد بود و آنها نه وسایلی داشتند و نه اصولاً به وسایل احساس نیاز می کردند در زندگی انسان آن روز هیچکدام از وسایل امروزی وجود نداشت وسایل زندگی در چند بشقاب و وسایل چای خوری و یکی دو عدد دیزی گلی خلاصه می شد و پخت و پز تمام اعضای یک خانواده که ممکن بود ۱۰-۱۵ نفر باشد یک جا روی اجاق یا روی تنور صورت می گرفت آوردن عروس برای خانواده هیچ مشکلی بوجود نمی آورد و هیچ هزینه ای نداشت تنها یک فرد به اعضا خانواده اضافه می شد آن هم بیشتر از مصرف خود کار می کرد والدین برای ازدواج فرزندانشان هیچ مانع و مشکلی در سر راه نداشتند و در ضمن معتقد بودند جوان که از بیست سال گذشت حتماً باید ازدواج کند برای این منظور والدین دختری را که مناسب با خانواده خود می دانستند برای پسر خود در نظر گرفته و اقدام به خواستگاری می نمودند بدون اینکه نظر پسر خود را در مورد دختر جویا شوند و حتی ممکن بود که پسر , هرگز دختر را ندیده باشد و خانواده دختر هم همین طور بدون جلب نظر دختر خود اگر طرف را لایق می دانستند می پسندیدند.

جشن عروسی:

یک هفته قبل از آغاز جشن عروسی از طرف خانواده ی داماد از زنها و دخترهای فامیل دعوت میشد تا با اتفاق هدایایی را که برای دختر و خانواده ی وی تهیه کرده اند به خانه دختر ببرند . مدعوین خود نیز هر کدام نسبت به درجه فامیلی و وضع مالی خود هدایایی برای عروس به همراه خود آورده و در بعد از ظهر یک روزی که قبلاً تعیین شده به خانه عروس می رفتند هدایا که شامل انواع لباس برای عروس و پدر و مادر و برادر و خواهر وی بود تقدیم می شد و فامیل نیز اغلب انواع زینت آلات طلائی به عروس هدیه می کردند و بعضی پول نقد می داد و پس از صرف شیرینی دخترها و خانمها جشن مختصری گرفته و می رقصیدند بعد از اتمام مراسم هر کدام به خانه خود باز می گشتند و این مراسم را آستارا کوبه می گفتند.

شب قبل از روزی که عروس را باید به خانه داماد بیاورند در خانه داماد و عروس بطور جداگانه جشن می گرفتند و آن را جشن حنا بندان می گفتند.

انتهای پیام/

برچسب ها: آداب و رسوم

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر: