به گزارش یکتاپرس آنقدر ثابت که دیگر وسایلش را با خودش نمیبرد، آشهایش دو نوع شد و چاىهایش ۱۰ نوع. پاستا هم به منو اضافه شد. آنقدر جای "ترندی" شدهبود که برایش نام گذاشتیم: عمو. عمو بعد مدتی برای اینکه زیر باران خیس نشویم، سقفی زدُ به صندلیها رسید. #عادت کردیم. ناگهان یک روز آمدیم دیدیم نیست، دیگر هم ندیدیمش. نفهمیدیم چیشد.
-گوشهای از تعاونی همیشه خالی بودُ بی استفاده. فقط یک شیر آب داشت. یک روز از آنجا رد میشدیم که دیدیم رنگی زدندُ دیواری کشیدهاند و چند نفری در حال رفت و آمد و جنب و جوش هستند. کافهی خوشگل و جمع و جوری راه افتاد. بعدها تنها دلخوشیمان شدهبود و همه هم را آنجا میدیدیم. منویش را متناسب با فصل تغییر میدادُ همه خوشحال بودیم از بودنش. #عادت کردیم. یک روز بستش و دیگر باز نشد. دیگر برایشان جذابیت نداشت، بستنش.
شاید ویژگی دانشگاه باشد، شاید نه. شاید ویژگی همهچیز باشد، شاید نه. شکل میگیرد، بزرگ میشود، اوج میگیرد و وقتی عادت کردی، از بین میرود. به کجا میرود؟ دیگر واقعن مهم نیست. عمو که رفت، کافه که رفت، دنبالشان رفتن بی فایدهاست.
دل كندن بهترين راهش است.
خلاص.