دیروز طعم بهتری داشت | یکتاپرس
سه دیدگاه به رمان " کفش کهنه پشت در"
عشق شناخت زیبایی است، رسیدن به عشق یعنی زیبا شدن،زیبایی یعنی رسیدن به بی نهایت.
کد خبر: ۹۸۱۲۰
۱۲:۵۶ - ۱۱ شهريور ۱۴۰۱

دیروز طعم بهتری داشت

معرفی کتاب/ گروه فرهنگ و هنر یکتاپرس

بخش معرفی کتاب را امروز تخصیص دادیم به سه دیدگاه درباره کتاب : کفش کهنه پشت در

استاد اسدالله امرایی، مترجم: رمان " کفش کهنه پشت در " اثر رضوان ایوترابی در نشر نفیر منتشر شد و در نمایشگاه هم با استقبال خوانندگان رو به رو شد. نام رضوان ابوترابی و تخلصش حسرت برای اهالی شعر نامی بسیار آشناست و تا به امروز چندین مجموعه شعرش منتشر شده است. رمانی عاشقانه و پرحسرت است که جوانان را به پاک زیستن تشویق می کند و می خواهد انسان امروز را از آسیب های دنیای مدرنی که او را احاطه کرده است، دور کند. قهرمان رمان که بعد از ازدواج معشوقه اش از شهر می گریزد، بعد از سی سال خوابی می بیند و به شهرش برمی گردد و معشوقه اش را در شرایط بدی می یابد. به رغم همه ناملایمات و زخم زبان ها تصمیم می گیرد دوباره با او زندگی کند. همه می گویند معشوقه ات دیوانه شده و توانایی کشیدن بار زندگی مشترک را ندارد. با همه این شرایط، او گوشش به حرف های دیگران بدهکار نیست و می خواهد ساعتش را به سی سال قبل برگرداند.

نادر کله جاهی:شاعر و منتقد: نگاهی کوتاه به رمان "کفش کهنه پشت در"/ نوشته رضوان ابوترابی
کفش کهنه پشت در، مُشتی است که به صورت امروز کوبیده می‌شود. امروز در رمان، رنگ خاکستری به خود گرفته خیابان‌ها مملواز ماشین و آدم ها در آپارتمان‌ها. مدرنیته یعنی شلوغی و سرعت یعنی شتاب و دویدن. آهستگی جایی در مدرنیته ندارد و عجله، زندگی را سرسری و سرهم بندی می‌کند. اینکه از دست امروز به فردا باید پناه برد و یا در لذت آهستگیِ دیروز غرق شد به عصب ها بر می گردد، به غیرت و وفاداری و صمیمیت و صداقت انگار هرچه قدر به دیروز بر می‌گردیم جهان مان شفاف‌تر و عاطفی تر می‌شود. دوستی و مرام پر رنگ تر می‌شود و آنچه دیروز را روایت می کند احوالی است که امروز مایه حسرت است؛ هر چند دیروز کمی طعم نوستالژی هم بدهد و آیا کسی هست که از این طعم بدش بیاید؟

اما شاید در مورد زیست امروز ما، دیروز طعم بهتری داشت صرف نظر از تاثیر نوستالژی بر آنچه گذشته. گذشته روایت رفاقت‌ها و پایه بودن هاست. کافی‌ است سی سال یا بیشتر به عقب برگردید و خود را در کوچه‌های بن بست، صدای خنده و شادی همسایه ها، نگاه های دزدانه به دختر همسایه و عاشقی های بر باد رفته آن روزگار ببینید تا بفهمید به زعم نویسنده مدرنیته چه بر سر کوچه های بن بست آورده است !
رمان کفش کهنه پشت در، از اولویت های مطالعه ام بود شاید به این دلیل که از حس و عاطفه نویسنده اش رضوان ابوترابی عزیز خبر داشتم و در برهه ای از زمان با او آشنا شدم و این شناخت وادارم می کرد که رمان را دوباره بخوانم و در موردش بنویسم.
حسرت حسی بود که در نویسنده سراغ داشتم و نابودی دنیای زیبای گذشته، رابطه‌ها، دوستی‌ها واحساسات پاکی که در گروه دوستان آن زمان‌ها متداول بود. نویسنده در این رمان به روایت دوستی های فراموش شده در دنیای زیبایِ کمک و همیاری می پردازد و دوستی صادقانه را ستایش می‌کند، هرچند داستان اصلی و مرکزی، عشق پاک و انسانی به دختر همسایه هست که به دلیل فقر و نداری پسر تبدیل به شکافی می‌شود که معشوق و عاشق را از هم جدا کرده و مانع رسیدن‌شان به همدیگر می شود.

شاید از دستاورد های مدرنیته در کشورهای جهان سوم همین شکاف طبقاتی عمیق است که بین فقرا و ثروتمندان تبدیل به دره‌ای عمیق‌تر شده است. نویسنده تاثیر این شکاف را در سرنوشت خسرو و آیلار به خوبی ترسیم می‌کند. روال منطقی و باورپذیر داستان و ضرب آهنگ سینوسی آن که در مقاطعی خواننده را چون سیل عظیمی از احساس همذات پنداری با خود همراه می‌کند باعث می‌شود که داستان با ریتمی قابل قبول به پیش برود. لحن عاطفی و احساسی داستان و دوستانی که بعد از سی سال به هم می رسند ستایشی است از روابط آن زمان‌ و دوستانی که در بن بست ها یاور و یاری رسان هم بودند.
اما رشته اصلی داستان عشق است عشقی که به حسرت تبدیل شده است و فقر و غنا در جدال آشتی ناپذیرشان سبب می شوند که دو جوان دلداده جدا از هم و در حسرت رسیدن به هم عمر و روزگارشان تباه شود. آیلار برای پایان دادن به بحرانی که پیش آمده خود را قربانی می‌کند و تن به ازدواج با پسر دائی‌اش مرتضی می‌دهد تا از شری بزرگ جلوگیری کند و در تماسی که با خسرو دارد خبر را می‌دهد و اضافه می‌کند که تا آخر فقط او را دوست خواهد داشت.
تراژدی واقعی زمانی به اوج خود می رسد که خسرو تحت تاثیر احساسات، حرف آیلار را درست متوجه نمی‌شود و در واکنشی عجولانه یار و دیار را ترک و به تهران مهاجرت می کند. جدایی در عین دوست داشتن، سوختن و ساختن با تقدیر صلب و سنگ تا زمان آنقدر بگذرد و رویایی صادقه معشوق را دوباره به یاد عاشق بیاورد و باعث شود که خسرو به دیار پدری برگردد و پی جوی سرنوشت عشق خود باشد عشقی که قربانی نگاه طبقاتی شده است هر چند در رمان به این قضیه نگاهی کوتاه شده و نویسنده از آن رد شده است. بیماری روانی آیلار، بیمار عشق که نگاه طبقاتی حاکم او را از رسیدن به عشق و به عاشق محروم کرده است و علاج چه می تواند باشد جز درمان درد عشق با حضور عاشق؟! بگذریم از اینکه هر کدام از روایت های فرعی رمان نشانی از واقعیت های زندگی مان دارد از بلای اعتیاد گرفته تا غم نان. احمد و سعید گرفتار اعتیاد هستند و نگاه نویسنده به این موضوع از منظر بیماری است که باید به معالجه آن فکر کرد.

اینجا اعتیاد از سر خوشی نیست بلکه برای فرار از مصیبت، گرفتار مصیبت دیگر شدن است و برای همین تا اوضاع مساعد می‌شود هم سعید، برادر آیلار و هم احمد دوست خسرو، انگیزه برای ترک اعتیاد پیدا می‌کنند. این یعنی اعتیاد زمینه های روانی و اجتماعی‌دارد و اگر شرایط را مستعد کنیم ترک اعتیاد اتفاق می‌افتد.
چیزی که آدم های رمان را به هم پیوند می‌دهد رشته ظریف عاطفی و وفاداری ست که ریشه در سنت دارد. در گذشته. و برای همین است که بازگشت خسرو به شهر و خانه پدری، زنده شدن روابط خوب گذشته است. دوستان دور هم جمع می شوند و بی‌چشمداشت و توقعی برای‌ حل مشکلات هم تلاش می‌کنند.

خط داستان که در دو برش موازی در گذشته و حال پیش می رود در نقطه ای به هم می رسدو تبدیل به روایتی خطی می‌شود. ظرافت این گذر آنقدر هست که خواننده متوجه آن نشود. داستان پایان خوشی دارد و این یعنی نویسنده به انجام خوش برای همه حسرت ها یش‌خوش بین بوده و اجازه می‌دهد تا خواننده پس‌از دلواپسی و اشک ریختن‌ها لبخند بر لب بیاورد و سرانجام کار را سامان یافته بیابد و بر وفق مراد.
لحن داستان و تعلیقی که از همان ابتدا در ذهن خواننده سنگینی می‌کند باعث می‌شود خواننده تا به پایان داستان پیش رود و شاهد به هم رسیدن عاشق و معشوقی باشد که بیش از سی سال از هم دور بوده و در آتش عشق هم سوخته اند. داستان از منطق باور پذیری بالایی برخوردار است و خواننده تا رمان را به پایان نبرد دست از خواندنش بر نمی دارد.
محمد صابری، شاعر، نویسنده و منتقد: نقبی بر رمان کفش کهنه پشت در: سی سال تنهایی یعنی به تماشای دگرگونی نشستن و دگرگون نشدن،یعنی در جاده ماندن و راه نرفتن،یعنی... 
استاد رضوان ابوترابی در رمان کفش کهنه پشت در به تماشای دگر گونی نشسته است، از آن گونه نشستن ها که جماعتی را انگشت به دهان ،حیرت زده و سرگردان کرده است، ساده نوشتن را نه از سر سادگی که از منظر دگرگون نشستن به بازی گرفته است، استاد شعر سپید هر چقدر در نوشتن اشعارش به خود و واژه ها سخت می گیرد در عرصه ی رمان راهی متفاوت را در پیش گرفته است، چرا،نمی دانم اما خوب می دانم این ساده گزینی و ساده گویی قله ایی را هدف گرفته است که مخاطب عام و خاص را همراه خود کرده است، در همین رمان می گوید: آدم وقتی فقیر باشه هیچ وقت شیر نمیاره، دو روی سکه اش خطه، خیلی خوش شانس باشه یه موش می شه تازه اگه دم به تله نده.
روایت عاشقانه ی کفش کهنه یک عاشقانه ی آرام تر از عاشقانه ی زنده یاد نادر ابراهیمی است،با پس زمینه های فلسفی و عارفانه ایی که به طرز خزنده ایی در تار و پود داستان به چشم می خورد. از عشق مفهوم دیگری ارایه می دهد: عشق شناخت زیبایی است، رسیدن به عشق یعنی زیبا شدن،زیبایی یعنی رسیدن به بی نهایت. سخن در این باب بسیار و مجال کم.
انتهای پیام/

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر:
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
farangis haghighi
Iran (Islamic Republic of)
۰۸:۲۸ - ۱۴۰۱/۰۶/۱۲
بی تردید رضوان ابوترابی یکی از ستون‌های نامرئی ادبیات معاصر هستند.
رمانی بسیار خواندنی از دل نویسنده کلماتش برآمده است
تبریک فراوان به استاد ارجمند