شعر باید بی حرف باشد، مثل پرواز پرنده ها | یکتاپرس
صفحه شعر یکتاپرس: رضوان ابوترابی
شعرهایی از مجموعه شعر « دُرنا ها غریب می آیند و غریب می روند» که با ترجمه: اسدالله امرایی توسط نشر نفیر به چاپ رسیده است
کد خبر: ۱۴۳۵۴۹
۰۸:۳۰ - ۲۹ مهر ۱۴۰۲

شعر باید بی حرف باشد، مثل پرواز پرنده ها

شعرهایی از مجموعه شعر « دُرنا ها غریب می آیند و غریب می روند» با ترجمه: اسدالله امرایی

**************************************************************************

یک گل در ابتدای دشت شقایق
و زنبوری که پرواز می کند
بر فراز آن
چونان خیالی دور

*
زنبورها هم که نباشند
خیال، به تنهایی
دشت را پُر می کند

(امیلی دینکسن)

------------------------------------------

می خزد
آرام آرام
و می آمیزد به جان آدمی
مُسری است
از تو به من
مثل برگی
لرزه اش برگی دیگر را ...
ناگهان تمام قامت درخت می لرزد
حال آن که از باد خبری نیست

(چارلز سیمیچ)

------------------------------------------

شعر سرودن
چنگ زدن در ابر است، با دستانی باز

اشباح گریزان حقیقت در غبار آفتاب
می گریزند در آسمان بی انتها
سُر می خورند
و گم می شوند

شعر سرودن
گرفتن پروانه ای طلایی ست
با توری از خیال

(نیومی لانگ مجت)

-----------------------------------------

شعر باید ملموس باشد و نرم
مثل میوه ای گرد

و تخت
مثل مدال کهنه ای زیر شست
یا ساکت مثل سنگ
کنار دریچه ای خزه بسته

شعر باید بی حرف باشد
مثل پرواز پرنده ها

(آرچی بالد مک لیش)

------------------------------------------

: به نویسنده ی« آواز خوان رویا»

آنجا
جایی که جان بریمن
به هنگام خود کشی فرو رفت
رودخانه
به حلقه های کف
شکل می دهد مدام
که وقتی از بین می روند
صدای شعری را طنین افکن می کنند
که تنها در رویا به گوش می رسند

(2)

شاعر نمی خوابد
سفر می کند در خط زمان
شاعر پُر از خاطره ست
و فراموشی اش خاموشی

شاعر نمی خوابد
زمان او را می ساید
تا ثابت کند که او هست

(فرانسیسکو ارناندس)

-----------------------------------

«رویا»

آن قدر سبک وزن است
که حتی چاق ترین آدم ها هم
بی بال
با آن به پرواز در می آیند

(ویستان هیو اودن)

----------------------------------------

ابری هستم در اوج آسمان
نمی توانم بگردم و ببارم
به درون خود خزیده ام
و از درون خود نمی توانم نگاه کنم

با چشمانم
آتش می زنم
هرچه را که کاشته ام

چتر عمر خویشم
نمی توانم از سایه ام بگریزم

(2)

روی برگ بنفشه ای
عشقم را نوشتم
در گیرو دار کولاکی افتادم
در برق جفتی چشم
راهم را گم کردم

در سیل قطره اشکی افتادم
گویی برف آسمان ها بر سینه ام نشست
در روشنایی چشمانش مأوا گرفتم
و به خاطر او
بین انسان و اعتبارشان
فرق گذاشتم
و دانستم
اوراق تاریخ را فصل ها می پوشانند
نه این دنیا فراموش می کند
نه معشوق مان
که مثل دُرنا ها غریب می آیند و غریب می روند

ما در خاطره ها مثل ستاره زندگی می کنیم.

(اسماعیل ولی)

-------------------------------------------

تکیه بر باد دارد
گل صدبرگ
که آرام در باد تاب می خورد

ما نیز گلبرگ های زیادی هستیم
که تکان می خوریم آرام

باد که بوزد
فرو می ریزیم

(روبرتو فرناندس ایخلسیاس)

----------------------------------------

شاعر می سراید
و پنجره، انعکاس صورت اوست
پرنده در آفتاب، پر می کشد
با پری در آتش
پرنده در آتش است
چونان شاعر
که از هُرم گرما به عرق نشسته است
با خنجری در گلوگاهش
شعر ِ دشوار
زبان شاعر را سخت می بُرد
اما هنوز
پرنده نمرده است
و بال می کوبد

(دنیس اسکات)

*************************************************************

انتهای پیام/

این خبر را به اشتراک بگذارید:

ارسال نظرات
از اینکه دیدگاه خود را بدون استفاده از الفاظ زشت و زننده ارسال می‌کنید سپاسگزاریم.
نام:
ایمیل:
نظر:
انتشار یافته: ۱
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۰
کوروش مهرگان
India
۲۳:۱۲ - ۱۴۰۲/۰۷/۲۹
اما هنوز
پرنده نمرده است
و بال می کوبد



انتخاب ها متل همیشه عالی


دست مریزاد