به گزارش گروه اجتماعی یکتا پرس، افراد بسیار زیادی طرفدار موسیقی هستند و از آن در مواقع مختلف استفاده میکنند، اما شاید اکثر ما ندانیم که موسیقی چه تاثیری بر مغز و بدنمان میگذارد. با توجه به اینکه موسیقی بخش عظیمی از زندگی تعداد زیادی از ما را تشکیل میدهد، جالب است که با تاثیراتی که بر ذهنمان میگذارد و واکنشهای ناخودآگاهمان به آن، آشنا شویم.
کودکانی که پیشزمینه موسیقایی دارند، در موضوعاتی مثل یادگیری زبان، مهارت خواندن، یادگیری ریاضی و مهارتهای حرکتی نسبت به همکلاسیهای خود که پیشزمینه موسیقی ندارند، عملکرد بهتری دارند.
یادگیری موسیقی در سنین پایین، قدرت انعطاف مغز را افزایش میدهد، این توانایی مغزی به این معنی است که مغز قابلیت تغییر و رشد دارد. تنها صرف نیم ساعت زمان برای یادگیری موسیقی، جریان خون را در نیمکره چپ مغز افزایش میدهد.حتی اگر کودکان به یادگیری موسیقی ادامه ندهند، مشکلی پیش نمیآید. شواهدی مبنی بر این وجود دارد که مقدار اندکی یادگیری موسیقی، تاثیری طولانی مدت بر مغز باقی میگذارد.
دانشمندان دریافتهاند که تنها چهار سال یادگیری موسیقی میتواند در افزایش برخی از تواناییهای مغزی فرد تاثیر بگذارد، به طوری که حتی چهل سال بعد، اگر فرد مورد آزمایش قرار بگیرد، تاثیر آن چهار سال، روی مغزش مشهود است. اگر کودکان تا پیش از هفت سالگی در معرض موسیقی قرار بگیرند، افزایش بهرهوری که در مغز آنها اتفاق میافتد، میتواند تا پایان عمرشان باقی بماند. کودکانی که در گروه سرود یا گروه کر آواز میخوانند، در سایر کلاسهای درسشان هم میزان رضایتمندی بیشتری را ابراز کردهاند.
بسیاری از مدارس به خاطر صرفهجویی در بودجه، برنامههای آموزش موسیقی را از دروس خود حذف کردهاند. این درحالیست که معلمان و والدین اعتقاد دارند که این کار، اشتباهی بزرگ است. چه موسیقی در مدرسه آموزش داده شود و چه خارج از مدرسه، باعث بهبود عملکرد کودکان در مهارتهای زیر میشود:
بهبود پیشرفت در مهارتهای زبانی
اندکی افزایش هوش
بهبود نمرات درسی
افزایش اتصالات عصبی بین اجزای مختلف مغز
افزایش توانایی تجسم فضایی
میبینید که بر خلاف درک عرفی که معمولا از موسیقی وجود دارد، یادگیری موسیقی حتی بر یادگیری علم هم تاثیر مثبت دارد. برای مثال توانایی تجسم فضایی به دانشآموزان قدرت میدهد که بهتر متوجه شوند که چیزها چطور با هم کار میکنند. این توانایی برای مشاغلی مانند معماری، مهندسی، ریاضی و علوم کامپیوتر نقش حیاتی بازی میکند. فیزیکدان بزرگ، برنده جایز نوبل فیزیک، آلبرت انیشتین، ویولونیستی چیرهدست بوده است که اشتیاقش به موسیقی در تمام طول زندگیاش ادامه یافته است. او معتقد است که نظریه نسبیت را از طریق حس شهودیاش ابداع کرده است و موسیقی برای شکوفایی حس شهودش مثل نیروی محرکه عمل کرده است.
بنابراین با محروم کردن دانشآموزان از درسهای موسیقی، شاید داریم جهان را از انیشتینهای بعدی محروم میکنیم!
درست همانطور که هیچ سنی برای شروع موسیقی زود نیست، هیچ سنی هم برای شروع موسیقی دیر نیست! سالمندانی که نواختن موسیقی در برنامه زندگیشان جا دارد، یا عادت به آواز خواندن دارند، یا به همراه موسیقی میرقصند، از تاثیر موسیقی بر جسم، روان و مهارتهای اجتماعیشان بهرهمند میشوند. موسیقی مغز را در برابر بیماریهایی که به زوال مغز میانجامند، محافظت میکند و نسبت به سایر فعالیتهای تفریحی، تاثیر بیشتری روی حفظ قوای شناختی افراد دارد.
سالمندانی با پیشزمینه موسیقایی در آزمایشهای مربوط به قوای شناختی، نمرات بالاتری میگیرند نسبت به کسانی که از این پیشزمینه برخوردار نیستند.این افراد انعطافپذیری ذهنی بیشتری هم دارند. گوش دادن به موسیقی هم اثر بسیار قابل توجهی برای حفظ قدرت حافظه افراد سالمند دارد. وارن بافت، مدیرعامل و یکی از بزرگترین سهامداران شرکت برکشایر هاتاوی، یکی از ثروتمندترین و موفقترین افراد حال حاضر جهان ماست. او در سن ۷۸ سالگی قوای ذهنی بسیار سرحال و تیزی دارد و آن را مدیون نواختن یوکللی است.
همهی ما دوست داریم در زمان انجام کارهای روزمره، صدای موسیقی را زیاد کنیم. اما وقتی در حال انجام کار خلاقانه باشید، شاید موسیقی با صدای بلند بهترین انتخاب نباشد.
به نظر میرسد یک صدای پسزمینه (صدایی در سطح متوسط) تاثیری عالی بر روی خلاقیت دارد. این نوع صدا ظاهرا حتی بیش از صداهای بسیار کم باعث شکوفایی خلاقیت میشود و برخلاف صدای بلند، حواس ما را پرت نمیکند.
صدای پسزمینه مغز را بیشتر درگیر میکند و باعث میشود عملیات پردازش در سطح بالاتری انجام شود و همین مسئله، منجر به خلاقیت بیشتر میشود. با این حال، صدای بلند تفکر خلاق ما را مختل میکند، چون این صدا بر ما غلبه میکند و ما برای پردازش مؤثر اطلاعات، باید بیشتر تقلا کنیم. این موضوع بسیار شبیه به اثرات دما و روشنایی بر کارایی ما است، همانطور که یک مکان نسبتا شلوغ نیز تا حدی برای شکوفایی خلاقیت مفید است.
ین اطلاعات جالب است اما تا به حال فقط بر روی افراد جوان امتحان شده است.
در یک مطالعه بر روی زوجینی که زمانی را صرف شناخت یکدیگر کرده بودند، با نگاه کردن به ۱۰ آهنگ برتر مورد علاقهشان، پیشبینیهایی نسبتا موثق در مورد ویژگیهای شخصیتی فرد مورد نظر به دست آمد. این مطالعه از ۵ ویژگی شخصیتی برای آزمون استفاده کرده بود: تمایل به تجربههای جدید، برونگرایی، سازگاری، وظیفهشناسی و ثبات احساسی.
جالب بود که برخی از این ویژگیها براساس سلیقهی موسیقی فرد، نسبت به بقیهی ویژگیها، درستتر پیشبینی شدند. برای مثال، تمایل به تجربههای جدید، برونگرایی و ثبات احساسی، سادهترین ویژگیهایی بودند که میشد آنها را به درستی حدس زد. در مقابل، وظیفهشناسی براساس سلیقهی موسیقی قابل پیشبینی نبود.
نتایج دقیقتر این مطالعه براساس سبکهای مختلف موسیقی به شرح زیر است:
طرفداران بلوز (blues) عزت نفس بالایی دارند و خلاق، اجتماعی، باوقار و راحت هستند.
طرفداران جاز عزت نفس بالایی دارند و خلاق، اجتماعی و راحت هستند.
طرفداران موسیقی کلاسیک عزت نفس بالایی دارند و خلاق، درونگرا و راحت هستند.
طرفداران رپ عزت نفس بالایی دارند و اجتماعی هستند.
طرفداران اپرا عزت نفس بالایی دارند و خلاق و باوقار هستند.
طرفداران کانتری (country) و موسیقی غربی، سختکوش و اجتماعی هستند.
طرفداران رگی (raggie) عزت نفس بالایی دارند و خلاق، اجتماعی، باوقار و راحتاند، اما سختکوش نیستند.
طرفداران رقص خلاق و اجتماعیاند، اما باوقار نیستند.
طرفداران موسیقی مستقل (indie) عزت نفس پایینی دارند و خلاق هستند، اما سختکوش و باوقار نیستند.
طرفداران موسیقی بالیوودی خلاق و اجتماعی هستند.
طرفداران راک/هوی متال (heavy metal) عزتنفس پایینی دارند و خلاق، باوقار و راحتاند، اما سختکوش و اجتماعی نیستند.
طرفداران پاپ، عزت نفس بالایی دارند و سختکوش، اجتماعی و باوقارند، اما خلاق و راحت نیستند.
طرفداران سول (soul) عزت نفس بالایی دارند و خلاق، اجتماعی، باوقار و راحت هستند.
البته تعمیم دادن نتایج به تمام افراد کار بسیار سختی است و با نگاهی به ویژگیهای افراد درونگرا و برونگرا، مقداری همپوشانی دیده میشود.
فقط کودکان نیستند که میتوانند از آموزش موسیقی یا قرار گرفتن در معرض آن، منفعت ببرند. در یک مطالعهی کوچک، بیمارانی که سکته کرده بودند، در حال شنیدن موسیقی کلاسیک، توجه بصری بهتری از خود نشان دادند.
همین آزمایش با صدای سفید (صدایی كه از تركيب شدن صداهایی با فركانسهای متفاوت ايجاد میشود) و سکوت نیز تکرار شد. مانند مطالعهی رانندگی که کمی قبلتر به آن اشاره کردیم، سکوت بدترین نتایج را به همراه داشت.
البته این مطالعه محدود بود و نتایج آن با تکرار این تحقیقات و انجام پژوهشهای بیشتر، اعتبار بیشتری خواهد یافت، اما به هر حال جالب است که موسیقی و صدا چطور میتواند بر حسها و تواناییهای ما مثل دیدمان اثر بگذارد.
اگر دوباره به موسیقی برگردیم، میبینیم که سکوت نه تنها به ما کمک نمیکند که خلاقتر یا رانندهی بهتری باشیم، حتی در زمان ورزش نیز کمککننده نیست.
سالیان درازی است که تحقیقات بر روی اثر موسیقی در حین ورزش انجام میشود. در سال ۱۹۱۱، محقق آمریکایی لئونارد آیرز (leonard ayres) دریافت که دوچرخهسواران در زمان گوش دادن به موسیقی، تندتر رکاب میزنند.
این اتفاق به این دلیل میافتد که گوش دادن به موسیقی باعث میشود توجه مغز ما به خستگی کم شود. وقتی بدنمان میفهمد که خسته شدهایم و میخواهد ورزش متوقف شود، سیگنالهایی به مغز میفرستد تا برای یک استراحت توقف کند. گوش دادن به موسیقی برای جلب توجه مغز رقابت میکند و میتواند به ما کمک کند تا بر سیگنالهای خستگی غلبه کنیم که این کار بیشترین کارآیی را برای تمرین ورزشی آرام یا ملایم دارد. در حین تمرین شدید، موسیقی آنقدر قوی نیست که توجه مغز را از درد ورزش دور کند.
نهتنها در زمان گوش دادن به موسیقی، درد ورزش را بیشتر تحمل کرده و سختتر ورزش میکنیم، بلکه از انرژیمان نیز به طور کارآمدتری استفاده میکنیم. مطالعهای در سال ۲۰۱۲ نشان داد دوچرخهسوارانی که به موسیقی گوش میدهند، ۷٪ اکسیژن کمتری نسبت به دوچرخهسوارانی که در سکوت رکاب میزنند، نیاز دارند.
چند تحقیق اخیر نشان دادهاند که سقف اثر موسیقی حدود ۱۴۵ ضرب در دقیقه است و تعداد بیشتر ضرب در دقیقه، باعث انگیزهی بیشتر نمیشود.
انتهای پیام/